ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

به دستای تو دستشون خیره میشم و از خودم میپرسم دلت تنگه ؟ 

خودم چیزی جواب نمیده 

نگاهشو میدزده 

به این روزا و شبا فکر میکنه 

به زندگی سگی بی ارزش 

به بی پولی 

به حسرت 

به جون کندن 

به این همه مدت خواستنو نرسیدن 

به این خر تو خری 

به این حجم از ناتوانی تو نوشتنش حتی 

به چشماش 

به دوس داشتنش 

به بودنش 

به اینکه بعدش نتونستم دیگه به بغل کسی فک کنم 

به نتونستنام 

به همه چی 

 

و هیچی ...

من ساکن کدام جهانم که بیگانه ام میان زمینیان ..؟ 

یه تلنگر کوچیک کافیه تا خودمو ازشون بگیرم 

با شهرزاد وقتی که مامانش عمل داشت آشنا شدم 

دم اتاق عمل منتظر مامانش بودو با تمام انرژیش استقبال کرد ازش 

شوخی میکرد شیطون بود و خوش برخورد 

حس کردم نباید دوستی باهاشو از دست بدم 

با مامانش قبلش برخورد داشتم مهربون بود راحت میشد بهش اعتماد کرد 

بعد چند بار قرار گذاشتنو کنسل شدن بالاخره امروز تونستیم بریم بیرون 

دختر خوبیه 

قابل اعتماده 

اعتماد به نفس داره 

موفقه 

مصمم 

و میشه روش حساب کرد 

دوستش دارم 

کم پیدا میشه مثلش 

باهم گپ زدیم 

شجاعتشو دوس دارم 

از نظر روحی به شددت به شدت احتیاج دارم بزنم تو جاده شمال 

و آهنگای قدیمی پلی کنم و هودی گشاد بپوشمو به برگای درختا نگاه کنم و تو جنگل بخوابم

واقعا احتیاج دارم چند روز به هیچی فکر نکنم 

مطلقا هیچی 

من دقیقا نمیدونم دارم با زندگیم چه غلطی میکنم 

نمیدونم با خودم چند چندم

گیجم 

مبهمم 

هی میخوام تعریف کنم هی نمیتونم تمرکز کنم 

دیروز هم روز عجیبی بود 

واقعا دارم به یه سری چیزا ایمان میارم 

چرا یهو همه چی باهم اتفاق میفته؟ 

حالا که من فقط دلم خودمو میخواد 

مث هاپو دلم تنگ شده ..

هیچوقت نذار معشوقت لو بره 

اونقدر تنیدن این پیله برام قشنگه که ممکنه حتی خودم متوجه نشم کی تموم شده