به دستای تو دستشون خیره میشم و از خودم میپرسم دلت تنگه ؟
خودم چیزی جواب نمیده
نگاهشو میدزده
به این روزا و شبا فکر میکنه
به زندگی سگی بی ارزش
به بی پولی
به حسرت
به جون کندن
به این همه مدت خواستنو نرسیدن
به این خر تو خری
به این حجم از ناتوانی تو نوشتنش حتی
به چشماش
به دوس داشتنش
به بودنش
به اینکه بعدش نتونستم دیگه به بغل کسی فک کنم
به نتونستنام
به همه چی
و هیچی ...
- ۱ نظر
- ۱۱ آذر ۰۱ ، ۱۹:۳۵