یادمه آخرین شب بهم گفتی دوری دوری میاره
من ازت پرسیدم ینی چی گفتی نمیدونم
من اون لحظه ها به این فکر میکردم بخاطرت این همه راه اومدم اون همه ساعت بی وقفه راه رفتم و بااینکه از سرما متنفرم سگ لرز زدم و تو عین خیالت نبود
راس میگفتی
دوری دوری میاره
من فقط الکی فکر میکردم خواستن آدما مهم تره
فکر میکردم محبت کردن به آدما مهم تره
حالا من که چیزی از دست ندادم
تو نه منو دوس داشتی
نه برات مهم بود نفس میکشم یا نه
نه دلنگرونم میشدی
نه دلتنگ ..
تو ولی همه نداشته های منو از دست دادی
کسی که از ته دلش بهت دل بسته باشه
پات وایساده باشه
صداش دلتنگت باشه
نگاهش شوق دیدنتو
تو همه اون چیزیو از دست دادی که من نداشتم ولی آرزوی داشتنش تو دلم بود
من برات همم بودم
همه اون چیزی که میتونست باشه
همه اونچیزی که میتونه وجود داشته باشه
حالا ازت فقط سرمای بی معرفتیت تو جونم جا مونده
من قبول کردم همه چیو تموم کردی بدون اینکه من بدونم
بدون اینکه به من حق دونستنشو بدی
اصن بدون اینکه حتی ازم خداحافظی کنی
ثابت کردی یکی عین بقیه ای .
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۰۱ ، ۱۷:۰۵