امشب جنون دارم به سان دختری که برای بار اول بوی تعفن و چرک قاعدگی را میبیند
به سان حالت تهوع دختر باکره ای که سر سفره شام به یاد حاملگیش از معشوقه اش افتاد
به سان پسر بچه سوم دبستان که بقال سرکوچه را مانند سگی در بستر مادر محجبه اش دید
امشب حس کاندوم مصرف شده و قرص ضدبارداری را دارم
یک تضاد مسالمت آمیز
حس بکارت لگدمال شده دختری را دارم
امشب حس کمردرد بعد از سکس را دارم
حس دود سیگار پدری که فقط برای جهیزیه دخترش نشست و دود کرد
حس گشادی عورت دختری که همیشه اولین سکسش بود
حس دامادی که هرجقدر فشار داد خونی ندید
حس مادری که دلتنگی هایش زیر اپن آشپزخانه خلاصه شد
حس خودارضایی طلبه بسیجی و غسل جنابتش پیش از طلوع خورشید
حس بکارت اصلاح نشده یک پانزده ساله فاحشه
حس بوی دهن چندش آور دبیر دینی
حس امید در چشمهای مادری که سالهاست منتظر یوسف گمشده اش است
امشب حس خودم را دارم
حس سفید بودن در این سیاهی افکارم
تضادی برخواسته از فاحشگی ذهنم
حس چرت بودن حرف هایم
حس پوچ بودن
حس...
- ۰ نظر
- ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۵۹