ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

پاکش کردم با اشک با دل آزردگی

  • ۳۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۰۹

حس رها شدن 

دیگه کسی وجود نداره 

یه سکوت انتخابی مطمئن 

  • ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۸:۲۶

امشب ...

امشب دو بار گریه کردم 

دو بار ...

به سردرد فردا فکر میکنم 

به نقطه پایان 

به اینکه نمیتونم تو چارچوب خودمو جا بدم 

به اینکه حرف زدن حقی بود که نداشتم 

به یاداوری خودم برا آخرین بار 

  • ۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۱۹

وبلاگ عزیزم 

یار و رفیق همراه چندین ساله من 

من برگشتم ...

بچه ها من دیگه خیلی خیلی کم ممکنه اینجا بنویسم 

خواستم بگم اگه دوست داشتید همچنان منو بخونید جم کنید بیاید کانالم :) 

راستی اینجا کامنتا بسته نیست خصوصیه لطفا همینجا پیام بدید آیدی کانالمو بدم بهتون

با تچکر فراوان 

  • ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۳:۴۸

تولدم بود نمیاید وسط؟ :))

  • ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۵۲