ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

ته کشیده جونم

شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۰۳:۲۸ ب.ظ

ولی من انقدر دلم تنگ شده از ته دلم بهت بگم قربون چشات برم 

و بغض نکنم 

این بغض لعنتی اینکه سریع گریم میگیره 

من میدونم برای هیچکس مهم نیست من اصلا نفس بکشم یا نه 

ولی خب تو با قلب ویرانه من چه کردی 

تو که قرار بود تکیه گاه بشی پناهگاه بمونی 

تو که قرار بود بشی آروم جونم 

شدی درد قلبم ؟ 

تو که خود قلبم بودی 

من از ته دلم برات مینوشتم قلبم ...

من حالا با این دل سیاه نحس مونده رو دستم چیکار کنم هوم ؟ 

من که میدونم تو حتی یادت نمیاد چند وقته نیستی 

اون آخرین بارو زنگ زدم بگم دارم تموم میشما 

بر نداشتی 

تموم شدم 

حالا هر کی هر کاری کنه قلبم دیگه نمیزنه 

حالا دیگه هر کی هر چی من براش عزیز باشم باور نمیکنم 

همه مث توان 

مث خودتن 

وقتی ببینن آدم دلش گرفتع ول میکنن میرن که همه چی تموم ش .

ولی خوب کردی 

شاید باید میرفتی تا ته کشیده جونم برای همیشه تموم ش .

  • ۰۱/۱۰/۰۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">