اخ که این آخریا چقدر حس کردم هر ثانیه رو به زور هل دادم تا بگذره
چقدر دیر تر و دیرتر گذشت هر چقدر به آخرش نزدیک شدم
همه این چند روز بخاطر آلودگی و گردوخاکوکوفتوزهر مار سردرد و تنگی نفس و سرفه داشتم
زندگی کردن تو این مملکت روز به روز تخمی تر و تخمی تر از قبل میشه
هر کارورزی رو با یه نرخ تاکسی شروع کردیم و با یه نرخ دو برابریش تموم کردیم
هرروز یه شر ریخت سرمون
یه نحسی بار اومد
یه جای امیدمون کنده شد
یه ور دلمون قلمبه شد
یه جای مغزمون بع گا رف
چقدر میتونید برینید تو همه چی اخه
همه چی همه جا آوار شده دیگه
همش مرگ همش کشته همش درد همش زخم همش خاک بر سری همش عزا و گریه و آهوناله
دیگه به اینجام رسیده
شرایط تخمی تر مسائل شخصی و آینده و زندگی و اقتصاد
هیچی سر جاش نیس
هیچ ارامشی نداریم
هیچ دلخوشی ای نمونده
همه دارن فرار میکنن
دلم میخواد بپیچم برم یه ور گموگور شم
- ۰ نظر
- ۰۲ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۲