هیچی بهتر ازین نمیشد که روزی که بعد این مدت قراره بیاد پیشم شاهین آلبوم جدید بده :)
حالا تک تک این آهنگا
نت به نتش منو یاد چشمهات میندازه
تا ابد
ابد
ابد ...
- ۲۷ تیر ۰۱ ، ۰۹:۱۶
هیچی بهتر ازین نمیشد که روزی که بعد این مدت قراره بیاد پیشم شاهین آلبوم جدید بده :)
حالا تک تک این آهنگا
نت به نتش منو یاد چشمهات میندازه
تا ابد
ابد
ابد ...
تو نمیدونی من چقدر دلم تنگ شده بغلت کنم
نمیدونی چقدر دوس دارم لپاتو فشار بدم
همونجوری که همیشه مینشستم تو ماشین فشارت میدادم
نمیدونی چقدر بیشتر تر دلم میخواد وقتی بغلم خوابت میبره ته ریشتو موهاتو ابروهاتو مژه هاتو ناز کنم
حتی نمیدونی چقدر دلم برای شنیدن صدای نفسات موقعی که داریم غروبو نگاه میکنیم تنگ شده
اصن میدونی چند روزه من غروبو ندیدم
میدونی چند روزه حتی بیرون نرفتم
بدون تو زندگی اون مزه ای که باید نداره
حالا اشکال نداره
من همچنان منتظرم پیام بدی بپوش بیا پایین من تو بلوارتونم
و من ذوق کنم ته دلم قند آب بشه
نمیدونم تو جواب کدوم کار خوبم بودی پلی خب من از ته ته ته دلم دوستت دارم
هیچ مهاجری فعل هجرت را یکسان صرف نمیکند
ما هر کدام به امیدی ترک وطن کرده ایم
هیچ آدمی خانه اش را ولو خانه ای روی آب ، به همین سادگی بیخود و بی جهت رها نمیکند که برود
چرایی اش برای هر آدمی با دیگری فرق میکند اما بعد هجرت ما همه دلتنگی های بی حد پر بلایمان را یکسان صرف میکنیم
هر بار که سوار آن اسب بزرگ آهنی میشویم نمیدانیم به خانه میرویم یا برمیگردیم
مهاجر به شوق زندگی پرواز میکند
اما حکایت ما مهاجران خزان پذیر ایرانی حکایت پرنده های مهاجر زاینده رود بی رود است ما میخواستیم همین یک بار فرصت زندگی را زندگی کنیم اما در آسمان و زمین و کوه و دریا پر پر میشویم
حالا مانده ایم با دندان خشم بر جگر خسته بسته و ذکر مدام هیهات بر لبهایمان ازین جان های جوانی که بی جان شد و هزار امید بنی آدم که بر باد رفت ...
از لحاظ روحی به شدت به ساخته شدن فصل دوم سریال میخواهم زنده بمانم احتیاج دارم
همه بچه های اتاق با دوست پسر هایشان بیرون هستند
به دوست های قدیمی تر و دورترم پیام میدهم
حالشان را میپرسم
جوابی نمیدهند
احتمالا آنها هم باهم بیرون هستند
من پریود شده ام دست کم چهار روز زودتر از موعد مقرر .
درد دارم
مهره های کمرم
ران پایم
از آن طرف دلم
بغضم گرفته
احساس تنهایی نمیکنم
همانی بود که برایش تصمیم گرفته بودم
حالا نه اینکه مثلا بگویم من خیلی آمادگی این کنده شدن از همه چیز را داشتم
نه اصلا
اتفاقا با بهم ریختن سیگل قاعدگی ام میشود فهمید چه فشار روحی سنگینی را پشت سر گذاشته ام
اما یک چیزی
من الان میدانم حتی اگر نباشم هم زندگی همه آدم های زندگیم روال همیشگی اش را دارد
بودم هم فرقی نمیکرد
شاید بپرسید چرا
چون
چونکه
چون من دختر نامرئی قصه هستم
احساساتی شده ام ؟
کمی
دلم برای خانواده ام تنگ شده ؟
نه
به این فکر میکنم که
به خیلی چیز ها
خیلی خیلی خیلی چیزها
اما تمام امروز را در تختم ماندم
فقط ناهار سبکی خوردم
و دوباره به تختم برگشتم
خوبی این اتاق این است که بچه ها هیچکدامشان نیستند
و این آرامم میکند
این روز ها
منتظر اتفاق های بعدی ام
قول میدهم تلاشم را بکنم
همه تلاشم را
همه همه همه اش را
تو نمیدونی
ولی من بیشتر از هر شب دیگه ای دلم پر میزنه بغلت کنم سرتو بذارم رو سینم
بیشتر از هر وقت دیگه ای دلم برات تنگ شده
دلم میخوادت
نمیدونی هر لحظه این دوری چقدر سخت میگذره
نمیدونی من چقدر دلم برات پر میزنه پیشم باشه چشم بدوزم تو چشمات موقعی که نور میفته تو چشمای خوشگلت
نمیدونی چقدر دلم برا اینکه بهت تکیه بدم صدای نفساتو بشنوم غروبو نگاه کنمو تو موهامو ناز کنی تنگ شده
برا اون جاده هه
برات
دلم برات
بغضم گرفته
اشکام بند نمیومد
حتی کلی کلی محبت موند تو دلم که نشد لمست کنم بغلت کنم موهاتو ناز کنم
دور چشمات بگردم همه کسم
داروندارم
همه وجودم
اصن دل کندن خیلی سخته
از هرچی
از آدمی که دوسش داری
از جایی که حالت توش خوبه
از چیزایی که دوستداشتنین
از همه چی دیگه
مث اینه مثلا به آدم بگن تو تو هر دقیقه فقط حق داری دو بار نفس بکشی
بعد وقتی دور میشی اینجوریه که بگن دو تا نفست شده یکی
ینی تو توی هر دقیقه باید با یه دونه نفس دووم بیاری
عادت میکنی؟
نه
راستش دلبستگی اصن عادت کردنی نیست
فقط میتونی خودتو گول بزنی
مثلا بگی که خب اون آدمی که دوس دارم یه جا همین دوروبراست
بعد مثلا به این فکر کنی که ...
نمیدونم
من بغضم گرفته
البته اشکمم درومده ها
دلم تنگ میشه
کلا زیاد جم کردم رفتم
ولی این رفتنه برگشتنش ملوم نیست
تو خودتیو خودت
خودتیو خود خود خود خودت
نه کسی ساپورت عاطفیت میکنه
نه کسی بغلت میکنه
نه هواتو داره
نه که اگه بودم داشتمشونا نه
فقط این یهو کنده شدنه
این یهویی بودنش
مثلا من اصلا عادت نداشتم که بدون برنامه ریزی کاری کنم
الان توی دو روز
جای زندگیم
مدل زندگیم
آدمای زندگیم
همه چی عوض شد
بعدم اینکه
هعی
میدونی
مث اینه بردارنت ببرنت بذارنت تو یه سیاره دیگه
ولی میگن هیچی اندازه رهایی خوب نیست
اینکه بتونی کنده بشی
اصن اصل مهاجرت همین قوی بودناشه
همین که ول کنی بری
به این فکر کن که موقعیت بهتر
آدمای بهتر
اصن پولشم مهم نیست .
مهم اینه تو از پس خودت بربیای
آخ دلم یهو قلمبه شده
دلم میخواد زنگ بزنم به دوستام پقی بزنم زیر گریه هیچیم نگم
ولی نه
قوی باش
چیزای جدید تجربه کن
رشد کن
یادته قد میکشیدی رون پات درد میکرد ؟
مث همونه
درد میکشی اما بزرگ میشی
یه عالمه تجربه جدید اون بیرون منتظرته
قراره کلی بزرگ بشی تارا
قراره تو آدمای زندگیتو مث خودت ساپورت کنی
پاشو بسه دلتنگی
به این فکر کن که میشه یه عالمه قوی بود