و من یه عاااالمه دلم تنگ شده بود
قبلنا که ماه کامل میشد میرفتم رو پشت بوم به تک تک کسایی که فکر میکردم دوستمن میگفتن برو ماه رو نگاه کن تو آسمون
به همه همه میگفتم
بعد خودم با خیالل رتحت مینشستم زل میردم به آسمونی که ماهش حالا کامل و نزدیک تر بود
بزرگتر که شدم احساس کسخل بودن بهم دس میداد برا کسی مهم نبود اصن
خلاصه گذشت
من امروز رفتم دم ماشین وایسادم منتظرش که بیاد در حالی که فکر میکرد من کیلومتر ها دورترم وقتی سوار شد تق تق زدم به شیشه و گس وات ؟
همون قیافه ای که وسط کارورزیام برگشتم و بهش گفتم برو تو بلوارمون تا ویدئوکال کنیم و در عین ناباوری اون اومد بلوارمون تا کیلومتر ها دورتر باهام حرف بزنه و من زیر اون بارون شدید یهو در ماشینو باز کردم و سوار شدم :)
امشب که رفتیم بیرون با ذوق ماهو بهش نشون دادم گفتم وای امشب تو دو تا ماه داری پسر چقدر خوش شانسی تو :)
و گفت هیچوقت فکرشو میکردی یکی از بودنت انقققدر ذوق کنه
یکم فکر کردم و گفتم : نوچ
- ۰۱/۰۵/۲۱