ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

کاش میدونستم چه مرگشه

چهارشنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ

میرم عکسای چند سال پیشو میبینم 

میگم ببین تارا گذستن همشون 

کنکور داشتی گذشت 

بلواری که توش عکس گرفتی الان بلوار خونتونه 

دانشگاه گهت تموم شد 

بیمارستانی که دوست داشتی کار میکنی 

یه چیزی اینجا کمه 

نمیفهمم چیه

هی به خودم میگم بابا لعنتی تو سگ جون تر ازین حرفایی

دووم میاری 

میگذره 

ببین آدمای تخمی زندگیتو هرروز نمیبینی 

ببین گذشت 

پس چرا من آروم نمیگیرم 

چرا نمیفهمم چه مرگمه 

چرا نمیدونم 

چرا نمیتونم بفهمم 

چته تارا ؟ 

الان وسط اون چیزی هستی که میخوای؟ 

چی دیگه میخوای ؟ 

خب بگو دیگه 

فقط بگو 

من هر کاری میکنم جورش میکنم هرررجوری شده 

  • ۰۱/۰۵/۱۹
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.