ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

حالت تهوع حاد

دوشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۶ ب.ظ

یه تیکه از قلب من هر بار جا میمونه تو این شهر 

من از بوی سیگار متنفرم 

منو یاد حسوحال گهی میندازه 

دلم میخواد بالا بیارم 

حس گرگرفتگی دارم 

نمیتونم درست نفس بکشم 

دوسش دارم 

فقط خستم 

از همه چی 

دختر بودن سخته 

عذابه 

عذاب مطلقه 

هرچی که بود تموم شد 

جوری که انگار هیچوخ اتفاق نیفتاده بوده 

هیچی به خاطر نمیارم 

مالیخولیا 

نمیدونم 

کاش هیچی تو ذهنم نباشه 

هیچی نفهمم 

جشن فارغ التحصیلی نمیرم 

نمیخوام تو هیچ عکسی باشم  

نمیخوام هیچ نشونی ازم باشه 

نمیخوام هیشکی منو بخاطر بیاره 

هیچوخ نبودم 

هیچوخ به کسی نزدیک نشدم 

ترسیدم ؟ نه حوصله نداشتم 

دلتنگم 

گیجم 

نمیدونم چی میشه 

میخوام کنده بشم 

جدا بشم 

یه جای دور 

هیچی نشنوم 

هیچی نبینم 

هیچی نفهمم 

هیچی 

هیچی 

هیچی بخاطر نیارم 

انگار وسط یه جنگم 

وسط یه جنگ که نمیدونم کدوم طرفم 

وسط یه جنگ که هرکی منو دشمن میدونه 

دارم بالا میارم 

دارم بالا میارم 

 

  • ۰۱/۰۴/۰۶
تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.