در آن سوی درد های این تن دشتیست.
جانا ، این دره را طاقت بیاور. آنجا تو را سخت در آغوش خواهم کشید. ورای هرچه بود و هست و میتواند باشد ...
- ۰ نظر
- ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۲
در آن سوی درد های این تن دشتیست.
جانا ، این دره را طاقت بیاور. آنجا تو را سخت در آغوش خواهم کشید. ورای هرچه بود و هست و میتواند باشد ...
دختره میگه من نمیخوام بمیرم و با همه وجود سر جونش به پسره اعتماد میکنه و میپره تو آب
اما...
میمیره.
دستم را دور فنجان گرم میگیرم و به این فکر میکنم کاش گرمی دستانت بود
نور ملایم جا شده در دل تاریکی خانه من را بیشتر منتظر آمدنت میکند
فکرش را بکن جای قدم های دوتاییمان روی برف
صدای برف زیر پایمان
راستی ؟ گفته بودم سکوت باریدن برف را از عمق وجودم دوست دارم ...؟
من منتظرت نشستم
با یک لبخند آرام و نگاهی از ته دل منتظر
پیراهن مورد علاقه ات را تنم میکنم
و به چشمان دخترک توی آینه خیره میشوم
بیا دیگر ، برف هم آمد .
حالا فقط آغوش تو مانده که گرمای نفس هایت را داشته باشم...