ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

اولین باری که بهم قول داد بهش گفتم میدونی چطوری قول میدن ؟ 

بعد از انگشت کوچیکه دست راستم عکس گرفتم فرستادم براش و گفتم اینطوری.

ازون به بعد جای قول نوشتیم انگشت کوچیکه دست راست ...


حالا اومدم بگم من هر روز بیشتر از قبل دوستت داشتم 

هر لحظه بیشتر از همیشه حست کردم 

اومدم بگم درسته خیلی ساکتم اما پرم از دوست داشتنت از ته دلم 

اومدم بگم هر وقت بهت فکر میکنم از دوست داشتنت چشمم برق میزنه 

اومدم انگشت کوچیکه دست راستتو محکم با انگشت کوچیکه دستم بگیرمو تو چشمات نگاه کنم و بگم قول همیشه بهترین تارای وجودم باشم برات ...

  • ۰ نظر
  • ۱۰ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۱۰

ماه دیگه یه همچین ساعتایی !

  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۲۳

  • ۰ نظر
  • ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۷

حس مخزن اسرار بودن دارم 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۲

بچه ها بیاید حرف بزنیم ...

  • ۰ نظر
  • ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۴۰

خیلی حرف دارم بزنم 

ولی یه جمله بیشتر از بقیه حس میشه 

اونم اینکه :

خیلی دلم تنگ شده

  • ۰ نظر
  • ۰۱ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۳

امشب جنون دارم به سان دختری که برای بار اول بوی تعفن و چرک قاعدگی را میبیند 

به سان حالت تهوع دختر باکره ای که سر سفره شام به یاد حاملگیش از معشوقه اش افتاد 

به سان پسر بچه سوم دبستان که بقال سرکوچه را مانند سگی در بستر مادر محجبه اش دید

امشب حس کاندوم مصرف شده و قرص ضدبارداری را دارم 

یک تضاد مسالمت آمیز

حس بکارت لگدمال شده دختری را دارم 

امشب حس کمردرد بعد از سکس را دارم 

حس دود سیگار پدری که فقط برای جهیزیه دخترش نشست و دود کرد 

حس گشادی عورت دختری که همیشه اولین سکسش بود 

حس دامادی که هرجقدر فشار داد خونی ندید

حس مادری که دلتنگی هایش زیر اپن آشپزخانه خلاصه شد 

حس خودارضایی طلبه بسیجی و غسل جنابتش پیش از طلوع خورشید 

حس بکارت اصلاح نشده یک پانزده ساله فاحشه 

حس بوی دهن چندش آور دبیر دینی

حس امید در چشمهای مادری که سالهاست منتظر یوسف گمشده اش است 

امشب حس خودم را دارم 

حس سفید بودن در این سیاهی افکارم 

تضادی برخواسته از فاحشگی ذهنم 

حس چرت بودن حرف هایم 

حس پوچ بودن 

حس...

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۵۹

نظرتون چیه جمع کنیم بریم اینستا ؟

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۰۳

بچه ها اصولا استفاده از گوگل ساده ترین راه سرچ محسوب میشه اصلا کار سختی نیست کافیه کلمه مورد نظرتون رو به فارسی تایپ کنید تا هر آنچه سایت راجبش نوشتن بیاد بالا حالا معروف ترین سایتی که میاد بالا معمولا ویکی پدیاست 

که برای مثال همه اطلاعات عمده یه کتاب رو تو یه چارت به صورت خلاصه به شما میده

یه سرچ حداکثر دو مین وقت میبره و در مورد ساده ترین چیزها تا مشکل ترین کلمات عجیب غریب هم دیده شده که جواب میده !!

واقعا اگه ننوشتن توضیح درباره یه کتاب دلیل نخوندنتون و نرفتن به سمت اون کتاب باشه بهتره بیخیال اون ۱۲۰۰ صفحه و خوندن تحلیلا و گفتگو و بحثش بشید چون هر چیزی نیاز به حوصله و وقت و تمرکز و دقت داره و اگه حاضر نیستید اینارو بذارید بهتره که بهونه و توجیهتون توضیح ننوشتن من نباشه 

مرسی که خوندید 

به توصیم گوش فرا بدید همانا رستگار میشید !!

  • ۰ نظر
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۵۷

خب با اینکه میدونم هیچکس همراهیم نمیکنه 

اما اومدم کتاب بعدیو بگم باهم بخونیم 

کتاب "جنس دوم" هستش :) خیلی دوست داشتم بخونمش خیلی خیلی خیلی 

حس خوبیه بالاخره وقتش رسید 

دوست داشتید بگید که باهام میخونید

  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۳۰