ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

دخترک همراه او سیگارهایش را روشن میکرد

اما فقط برای اینکه زودتر آن پاکت لعنتی ته بکشد و نوبت لب هایش شود 

اون شونه صورتی کم رنگه رو بردار ببر بده دست بابایی بهش بگو " میشه موهای مامانیو شونه کنی؟"

بعد یکم برو عقب تر بشین روی صندلی میز ناهار خوری و از دور آروم شونه کردن موهاشو نگاه کن ...

وقتی اون روز که یهویی اومدم خونتون تو حیاط نزدیک اون درخت آلبالو از ته دلت محکم بغلم کردی به این فکر میکردم چطور با همه بدیام ممکنه انقدر دلت تنگ بشه که محکم تر بغلم کنی 

وقتی بهت گفتم میخوام از زندگی همه آدما خودمو کنار بکشم گفتی آقا اصن منو بیرونم بندازی از دری دیواری جایی میام پیشت باز ...

حرفات ته دل آدمو قرص میکنه 

نگرانیت واس حالم 

واس درسام 

واس زندگیم 

با یهویی اومدن واس تولدم با هدیه هات من ذوق کردم

حس کردم یکی واقعی منو همینی که هستم میبینه 

باهات خندیدم از ته دل 

باهات بغض کردم 

حتی گریه کردم 

باهات بزرگ شدم 

امروز شاید سالگرد یه اتفاق تلخ باشه 

اما اومدم بنویسم همیشه تو اونقدر قوی هستی که رو پاهات محکم وایسی هرچیم که بشه اونقدر خوبی که هیچ اتفاقی هیچی از خوبیات کم نکنه 

تو یه تناقض بزرگی با عوض شدن آدمای این روزگار

اومدم به همه دنیا بگم تو یه خوب واقعی هستی 

همه چیزات واقعیه 

نگرانیات خوبیات 

دورم ازت نیستم تا با یه عالمه در بطری که دوریمونو نشون میداد پاشم بیام پیشت و بگم باز من...که اومدم تا بریم اتاق بالایی و برای بار هزارم بشینم پای حرفای دلت 

بد شدم خیلی 

ولی اومدم بگم تو لیاقتت بیشتر از آرامش هست 

هیچی تو دلت ندیدم همه این سال هایی که باهات بزرگ شدم 

میدونم سخته خیلی سخت

اما تو بخاطر همون خوبیات دووم بیار

قوی تر میشی با هر اتفاق...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۸ دی ۹۶ ، ۰۲:۱۷

این برام سوال بوده که واقعا چرا پسرا همیشه دوست دارن دختر داشته باشن وقتی بابا میشن !  

:)

واقعا چرا !؟



عشق بازیامون جنگی منگی باشه !!

اومدم فقط بگم حالم خیلی خوب شده 

:)

لبخند ...

وِ جونِ همو یه دونَ دختر که خُت مِینی اَ هَمَ چی وِرَم عزیزتَرَ...

از درون یخ زدم در حالی که به شدت تب کردم

تهران بدون تو  فقط سردرد داره