چشمهامو میبندم و به این فکر میکنم چرا انقد حواسم به همه چی هست
جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۲۸ ب.ظ
کاش اونجا از خونمون دورتر بود اینطوری میتونستم بیشتر راه برم
نور خورشید با پوستم غریبگی میکرد یکم طول کشید تا نور بغلم کنه و سرمای وجودم یادم بره
ولی هنوز بوی قهوه اون قهوه فروشی بین راه و نفس عمیق گذری ازش تو یادم مونده
- ۹۶/۱۱/۲۰