امروز باهاش دعوام شد
سرم داد زد
و من نفسم درنمیومد
:`(
دیگه دلم نمیخواد این همه فشارو تحمل کنم
نمیخوام به زور اینطوری زندگی کنم
دیگه واقعا خستم
واقعا دیگه نمیکشم
دیگه نمیخوام به تحمل کردن ادامه بدم
- ۰ نظر
- ۰۵ دی ۹۹ ، ۱۲:۳۶
امروز باهاش دعوام شد
سرم داد زد
و من نفسم درنمیومد
:`(
دیگه دلم نمیخواد این همه فشارو تحمل کنم
نمیخوام به زور اینطوری زندگی کنم
دیگه واقعا خستم
واقعا دیگه نمیکشم
دیگه نمیخوام به تحمل کردن ادامه بدم
خیلی دلم میخواست که الان سال دیگه بود و درسم تموم شده بود
درسته که مثل برق و باد میگذره
دوست دارم برم کتابخونه اما صبحا خیلی دیر بیدار میشم
چون شبا از شدت خستگی تا دو خوابم نمیبره
یه قوم خاصی هست هر کی ازش به پست من خورده نژاد پرست از اب درومده
و فکر کن من باید تو قرن بیستویک همچین چیزیو تحمل کنم
به هر حال
نفس عمیق میکشم و به این فکر میکنم میانترم شفاهیو کجای دلم بذارم ...
از استادمون متنفرم همین
امروز دم اتاق عمل یکی بلند بهم گفت لاکت خیلی خوشرنگه :)
و من چشام قلبی شد که مرسی مث مال خودت و خلاصه باهم دوست شدیم و خب فکر نمیکردم لاک وجه اشتراک خوبی برام بشه :)
امروز خیلی شولوغ بود اخراش سرگیجه داشتم و حالت تهوع
فقط اینکه صبوری صبوری صبوری
راستی یه چیزی از دیروزمو برات تعریف نکردم
یکی از بچه ها هر کاری میکرد خلاصه پرونده جدا نمیشد بهش گفتم بکش پایین !!
گفت حالا پیش ما گفتی ولی جایی دیگه نگو 😂
خلاصه اینطوریا
مراقب خودت باش
امضا : تارا
هرچی بیشتر میگذره بیشتر از ادما میترسم
بیشتر نمیتونم به کسی اعتماد کنم
بیشتر حالم گرفته میشه
بیشتر حس میکنم تنهام
و حتی بیشتر دلم نمیخواد به ادمها نزدیک بشم
اما خب با همه حس بدش باید ادامه داد
با همه نخواستن ها
میگذره
بالاخره میگذره
امروز دفترمو سفارش دادم
شیفتامو نوشتم
باید برای میانترم قلب بخونم
و خب میدونی انگار افتادم تو یه گرداب
دلم میخواد برم یه جا که ادمی نباشه
یه جای دور
امضا : تارا
میدونی این روزا تقریبا زندگیم همونطوریه که میخواستم شلوغ پلوغه .
و من ازینکه بتونم این شلوغی رو با برنامه ریزی هندل کنم لذت میبرم
شیفت این روزهای من با دوتا پسر میگذره که از نظر شخصیتی کاملا با همدیگه فرق دارن و میشه گفت از زمین تا اسمون باهم فرق دارن اما تو یه وجه کاملا شبیه همن اونم لجبازی!
حاضر نیستن وقتی جایی از کار یکی گند میزنه خیلی زیرپوستی کاور بکنن همو واین دقیقا چیزیه که حتی با تجربه و سابقه کاری هم به دست نمیاد این ازون چیزاست که باید باید تو شخصیت وجود داشته باشه
خب قاعدتا من حواسم بیشتر هست چون هر لحظه ممکنه حتی یه چیزی که بلد نبودن انجام بدنو بندازن گردن تو!!
صد البته که سعی در کوبوندنشونم قابل تحسینه !!
از همه اینا که بگذریم قراره یکم شولوغ پولوق تر بگذره این مدت ...
مراقب خودت باش
امضا : تارا
از دیروز در همین حد از خستگیم بدون که حتی ریمل مژه هامو پاک نکردم و همونطوری غش کردم
چقدر دلم میخواهد لباس های مورد علاقه ام را بردارم و در باغ گردوی بیرون شهر عکاسی کنم
احساسی شبیه به دلتنگی رهاکننده ای وجودم را پر کرده چیزی شبیه به اینکه در عین دلبستگی احساس تعلق نداشته باشی
عجیب است اما یک عجیب دوستداشتنی
حواسم را پی زندگیم دادم تا محکم در آغوشم بماند و گم نشود
جایی درست میان قلبم
شعر های فروغ میخوانم
و پیاده مقصد شهر کتاب..
راستی من از فردا غروب ها را از پشت بام خانه به نظاره مینشینم
امروز عجیب هوس این را داشتم دوستی طی تماسی بگوید چند دقیقه دیگر پایین پله های کوچه تان در بلوار به انتظارت می ایستم
در راه برایم آکاردئون مهرداد بگذارد و وقتی حس میکند انقدر ها حوصله حرف زدن ندارم و ترجیحم نگاه های چشم هایم است سربه سرم بگذارد
راستی بینهایت طاقچه ام را 560 روز تمدید کردم
مراقب خودت باش
امضا: تارا
اهنگ someone you loved رو گذاشتم و به شدت دلم پیاده روی میخواد
نمیدونم کجا و چه مدت فقط میدونم شاید تنهایی ...
انگار که دلم بخواد یه مدت طولانی به خاطر بیارم تجسم کنم تصور کنم و فکر کنم راجب کلی چیز
lewis capaldi صدای بم و خش داری داره که خیلی دوست دارم
هیچ حواست بود نشد اصن صداتو بشنوم
راستی آهنگ رو برات فرستادم برگشتی میتونی گوشش بدی درسته میدونم برای نشون دادن پذیرفتن قشنگیش یکم مقاومت میکنی چون درست اندازه من درونگرایی اما خب قول میدم لحظه هایی که گوشش میدی حس عجیب غریب باحالیو تجربه کنی باز هم درست اندازه من ...
حس انتظار قشنگیه حس میکنم قراره بعد یه مدت نامعلوم برام کلی نامه که بوی برگه کاهی و اثر جوهر پخش شده خودکار و تمبر چسبیده بهش داره بیاد
گاهی زمان اتفاق هایی که میفته خیلی برام عجیب غریبه
من همیشه آرزو داشتم مثل سالها پیش نامه به دستم برسه از یه جای دور و از یه ادم تقریبا ناشناخته ناشناس:)
امروز به این فکر میکردم شبیه یه آدم نامرئی شدم که فقط میتونه نگاه کنه
نه چیزیو تغییر بده نه جابجا کنه ...
دوست ندارم فیلم زندگیم کسل کننده باشع.
راستی پست های هر صفحه رو یکی میکنم که امکاناتت کفاف بالا اوردنشو بده
امضا : تارا
شاید همین که نمیدونیم قراره چه اتفاقی بیفته یه دلیل محکم برا ادامه دادنه
یکی از قشنگیای ابهام راجب روزای پیش رو برای من