صدای پرت شدن توی ابر های سیاه
اینجا غم در سینه هایمان لانه کرده برای جوانی مان برای کودکانمان برای خود ،خانواده و تک تک مردممان برای تمام داشته های حبابی که تحمیل کردند برای مرگ پروانه ها برای استقلال که شاید تنها کلمه ای بود در دایره لغت هایمان
اینجا سرزمین دلتنگی هاست خانه ایست که امنیت ندارد نان ندارد گاهی حتی جان هم ندارد و ما در پیله هایمان نور امید را ترانه میخوانیم فریاد آزادی مینوازیم و
زندگیمان را در چمدان کوچکی میگذاریم تا برای کمی آرامش خطرهارا به جان بخریم
اینجا سرزمین داشته هاییست که تنها از پشت شیشه ها نگاهش کردیم و اشک به چشمانمان لغزید
روزهارا با دست هایی که اشتباه را اشتباه تکرار کرده است شروع و شب هارا بر دارها بر سر مزار ها خون گریه کرده ایم
اینجا خانه است هرکجا برویم باز دلتنگ میشویم برای کودکی برای خنده های از ته دل در کنار صدای آشنای عزیزانمان
اینجا خانه است با دست هایی پیچیده بر گلو و بغض های موشک خورده در آسمان
اینجا خانه است جایی که غم در سینه هایمان خانه کرده
.
- ۹۹/۱۰/۱۸