من هرچه راه میروم یادم نمیرود
هرچه درخت های بدون برگ را درسرمای خشک هوا پشت سرمیگذارم فراموشم نمیشود
من هرچه ادامه میدهم زمان نمیگذرد
مانده ام در قسمتی از گذشته ی زندگیم درست همان زمانی که نباید
خیابان ها کوچه ها درخت ها حتی صداها توی لعنتی رایادم می آورد
چرا تمام نمیشوی من خلاص شوم از هرچه خاطره است که مانده...
- ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۴۷