تهران اینبار برای من اروم تر گذشت
با دوستام وقت گذروندم
جدی تر به ایندم فکر کردم با هر قدمم
و فهمیدم نه حوصله آدمها و رفتاراشونو ندارم
در نتیجه
خیلی ملو قراره محو بشم
خیلی خیلی نرم و لطیف قراره دیگه کسی که نمیخواد تارا نداشته باشه :) تبریک !
نشستم سر کلاس و به امتحان ccu ای که کلامی نخوندم ریز فکر میکنم
البته به تموم شدنش
راستی
من آرومم
تا حالا انقدر آروم نبودم
انقدر راحت از همه چی نمیگذشتم
تهران عزیزم مرسی که منو همه جوره بغل کردی
من با همه شولوغ بودنات همه خرتوخر بودنات دوستت دارم
راستی برا خودم کلی دلخوشی خریدم
ولی از الان به بعد همه چی کنسله چون پلن بزرگ تری تو راهه :)
حس میکنم بال هام داره از دو تا کتفم بیرون میزنه
درسته من هر بار از جلوت رد شدم فقط حسرتتو خوردم
اما قول میدم خودم همه چیو بسازم
جایی برا اشتباه نمیذارم همه چی بی نقص پیش میره
و هر چی و هر کی بخواد جلوم وایسه :) دیل !
نمیدونم جریانش چیه اما نمیذارم دلم بابت کسشر بودن یه سری مسائل بگیره
فقط میخوام رو اون قضیه تمرکز کنم
عایا میدونستی ناهار چند تا دونه کشمش خوردم
امیدوارم اینبار که برمیگردم 64 شده باشم
و تویی که میگی چقدر چرت مینویسه حیف حیف عفت کلامم اجازه نمیده سخن در خوری بگم
نهال میگه هر بار اسم این استاد سی سی یو میاد تو خلاقیتت چندین برابر میشه راست میگه انقدری که من به روش های مختلف اینو متصور شدم و از شدت خنده اشک ریختیم خودمم نمیدونستم همچین استعدادی داشتم
حالا ته ته تهش اینویزیبل :)
یه چیزی من به شدت دلم تنگ شده برا لمس کردن کاغذ
فقط چند روز ننوشتم
- ۲۷ خرداد ۰۰ ، ۱۲:۵۹