دلم میخواد صفحه صفحه بنویسم
بلکه خالی شم
بلکه سبک شم
کاش میشد یه سری چیزارو بغل کرد محکم فشار داد و حس کرد
چرا یهو بعضی چیزا جوری تموم میشن که انگار هیچوقت نبودن ؟
میدونی
دلم میخواست یه شماره غریبه بگیرم و ساعتها حرف بزنم
سا مثلا برم روبروی آدم تنهای میز بغلی تو کافه بشینم و دستامو بگیره و من با هق هق اشکام حرف بزنم
دوست دارم بدو بذو بذم تا ته دریا
انگار خودمو ول کردم تا گم بشه اما اون راهو بلده با یه کلاف وصل شده بهم
کاش برم
امتحان چهار واحدی فردا عصرم تخمم نی
اه چم شده
خوبما اما تنبلم
انگار هیچی دیگه برام مهم نی
کی خودمو جموجور میکنم
هوف
- ۰۲ تیر ۰۰ ، ۲۰:۵۷