پر از سکوت از شکستن از رفتن
پراز زخم های بدون مرهم
پر از سرما از لرزیدن
پر از کودک زانو دربغل کنج اتاق
پر از فریاد های بی صدا
از نخواستن از فرار
فرار به یک جای دور یک دور ناممکن
پراز پیله های نبسته
پراز دریدن
پر از موهای بافته نشده...
موهایی با میل پس زدن قهوه ای بودنشان...
پر از اشک های بی دلیل
پراز صداهای خفه شده
پر از نبودن
پراز نصفه و نیمه های ناتمام
پراز نوشتن
ظرفیتش پر شده شاید هم خالی...
خالی از خودش
خالی از انگیزه از خواستن
خالی از عدد چهاررقمی لعنتی
خالی ازقلم
وتهی...
تهی از محبت...
خودش را در وجودش گم کرده
سکوت...
چشم هایی روی خط بخط شورش
اتمام خستگی
احتمال هرلحظه دل گرفتن...
...
اگ قبلا پیداش کرده پس باز هم میتونه.
گودی زیر چشم هایش..
- ۰ نظر
- ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۲۰