ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

این قلب آرام نمیگیرد

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۵۱ ب.ظ

این قلب لعنتی گاهی تیر میکشد...


گاهی فکر میکنم اگر به من بگویند دلیل تیر کشیدن قلبم میتواندمسئله مهمی باشد

همه چیز را ول میکنم و میروم دنبال تجربه همه چیز هایی که گذاشته ام برای بعد از یک چیز

مثلا بعد از کنکور بعد از خانه جدید بعد ازبزرگ شدن بعد از درس بعدازاین بعدازآن بعداز هربهانه ی بدون توجیهی که من رااینجا حبس کرده تا دلخوشی هایم اولویت زندگیم نباشد

دیگر ترس هیچ جیز ندارم تنهایی بلند میشوم میروم هرجای دنیا

بی پروا همه چیز را در مدت زمان باقی مانده تجربه میکنم



اصلا از درمان های واهی خوشم نمی آید حتی اگر به من امید بدهند  بجای ماندن میزنم به دل دلخوشی هایم


...


#تبریک


  • ۹۶/۰۲/۳۰

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">