راستش
به آرامشش
به ذوقش
به اشک شوقش
به حس خوبش
حسودیم شد
- ۰ نظر
- ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۵۲
از یه جایی به بعد احساست یخ میزنه
دیگه دردی حس نمیکنی و
هیچکس هم نمیتونه یخ احساستو باز کنه
و این خودش از هر دردی دردتره.
یادمه یه بار بچه بودم دستم یخ زد زخم شده بود اما چون یخ زده بود من هیچی حس نمیکردم
اون زخما با همه دردشون بودن. فقط چون من یخ زده بودم چیزی حس نمیکردم
الان هربار که جاشونو میبینم یاد اون لحظه ای میفتم که خون زخمام دستمو گرم کرد و یهو درد همه وجودمو گرفت...
دلم میخواست برم زیر نم نم بارون و موهام خیس بشه
باورت میشه ؟ حتی برای اینکه سردم بشه دلم تنگ شده
دلم واسه لرزیدن از سرما و خشک شدن لبام و بی حس شدن دستام تنگ شده
واسه موهای خیس روی گونه هام
دلم سرما میخواد
سرما و بی حسی بعدش...
هنوز کلی کتاب و نوشته و آهنگ و فیلم مونده باهات حس کنم
کلی جا مونده دستتو بگیرم باهات برم
اینا همه به کنار که عمرم براشون کمه حتی اگه هزار سال باشه
میدونی چقد مونده نگات کنم...
شب ها لعنتی ترینند
چون یکهو کلی خاطره آوار میکند سرت
کلی دلتنگی
برای کوچک ترین چیزها
میدانی چقدر دلم تنگ شده برای خواندن
من که میدانم حرف زدن و نوشتنم هیچ اهمیتی برای هیچکس ندارد
من که میدانم
اینجاهای قصه دیگر نمیتوانم ساکت بمانم
شبهای قصه ی من ، خیلی بی رحمانه همه چیزرا آوار میکند سرم
همه چیز را
و من لحظه هاست دارم سعی میکنم باور کنم و نمیشود
...
دستان تو تصمیمم بود
باید میگرفتم و دور میشدم
کاش...
...
آرامش
همیشه تو زندگیم دنبالش بودم تا تو عمق وجودم بذارمش و بتونم از ته دل بگم آرومم
اون💚
میتونم بگم از وقتی هست همه دلیل من برای ادامه بوده
دخترم ❤
داشتن یه وجود از خودتو معشوقت قشنگه
تجربه کردن
دوست دارم خیلی چیزارو ببینم بشنوم لمس کنم و نفس بکشم
یادگرفتن
مهارت داشتن تو دلخوشیای کوچیک حس خوبی بهم میده
تکراری نبودن
واس تکرار نشدن نباید ایستاد باید ادامه داد به زندگی و غیرقابل پیش بینی بودن اتفاق ها هیجان انگیزه و میتونه دلیل تلاش بشه تا هرجا که بتونم
دونستن
خوندن کتاب شناختن آدما با زندگیای مختلف پیداکردن ناشناخته ها و پیش رفتن با کنجکاویم
شناختن خودم
پیداکردن دلیل بیشتر واس ادامه دادن این نفس ها و زندگیم با پیدا کردن درونم تفکراتم عقایدم و بطور کلی خود من
بهتر شدن
واس بهتر شدن همه چی میشه ادامه داد از کوچیک ترینها تا بزرگترینها امکان بهتر شدن همیشه وجود داره
دلیل زندگی بودن
من خودم هستم تا با بودنم دلیل محکمی برای زندگی باشم... زندگی خودم و زندگی های دیگه
حس رضایت
باید از خودم راضی باشم پس ادامه میدم تا احساسش کنم
تاثیر
بودنم باید بتونه تاثیرگذارباشه حتی اندازه ریختن نون جلوی گنجشک ها تو سرما
یا یه لبخند از ته دل رو لب یه نفر
ارزش داشتن
زندگی با همه خوبیا و بدیا و سختیا و بالا و پاییناش ارزش این رو داره که باشم
مهم نیست قبلش چی بوده یا بعدش چی میشه مهم الانه همین الانه الان
مهم اینه این یک فرصت رو دارم و من بهش اهمیت میدم چون بنظرم ارزششو داره
من میخوام زندگیمو با همه وجودم حس میکنم ...