اومدم فقط بگم حالم خیلی خوب شده
:)
لبخند ...
- ۰ نظر
- ۲۷ دی ۹۶ ، ۱۹:۵۱
موهامو برای این روزا بافتمو بافتم تا بلند بشه
که بسپارمش دست باد و برف بیاد لابلاش بشینه
دستش میلرزید
آنژیوکت داشت
و گونه هاش خیس بود
:'(
یادته سال چهارم که بودیم وسط امتحانا یهو برام از همونا که سر کلاس فیزیک گفتم خیلی دوست دارم گرفتی گذاشتی تو کیفم منم بعد امتحان با دستای یخ کردم یهو کیفمو باز کردم دیدمش کلی ذوق کردم ؟؟
یادته ؟؟ از همون یهوییا بود ...
هنوزم اسمشو بلد نیستما!
و من هنوزم به پسر بچه توی قاب چشم میدوزم ...
ما براى آدمها، مناظر مختلفى رو به تصویر میکشیم.
براى بعضى ها شبیه به قبرستون هستیم؛ اونها فکر میکنن در درون ما کشته یا فراموش شدن.
در عین حال، براى بعضى ها متروکه ایم.. یک جایى ما رو ترک کردن و حاضر نیستن به ما برگردن چون ما براى اونها مرور تلخ ترین خاطرات ایم.
براى عده اى حکم پیاده رو یا یک خیابون رو داریم، از روى ما، از کنار ما رد میشن؛ گاهى هر روز، اما چیزى از طرف ما توجهشون رو جلب نمیکنه.
براى بعضى ها حکم جنگل رو داریم.. اونها ما رو تنها در خوشى هاشون سهیم میدونن، لحظات خوب رو در سایه ى ما، در کنار ما هستن اما تعداد کمى از اونها در آتیش سوزى هامون به سمتمون میان
و اما..
براى عده اى دریا هستیم.. کنار ما، ساحل اونهاست. گاهى به آغوشمون میان، اونقدر زیاد که غرق میشن در ما.. ما دریاها، افرادى رو که از عمق ما نمیترسن، تا سر حد مرگ به آغوش میکشیم
الف.قاف
*اون منو یاد اون میندازه اگر که خواهر میداشت
موهایم درست شبیه من ، دیگر هیچ حالتی ندارند
همانطور آرام و ساکت کنار گونه هایم
میدانی ...
موهایی که باد لابلایش نرود و آنهارا روی گونه هایت آرام تکان ندهد یا اصلا موهایی که با حوصله بافته نشود نباشد بهتر است
موهایی از ته
اینطور دیگر هیچ چیز نمیتواند من را یاد خودم بیندازد