ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

درد بعد از بی حسی یخ زدن

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ

از یه جایی به بعد احساست یخ میزنه 

دیگه دردی حس نمیکنی و 

هیچکس هم نمیتونه یخ احساستو باز کنه 

و این خودش از هر دردی  دردتره.


یادمه یه بار بچه بودم دستم یخ زد    زخم شده بود اما چون یخ زده بود من هیچی حس نمیکردم 

اون زخما با همه دردشون بودن.  فقط چون من یخ زده بودم چیزی حس نمیکردم 

الان هربار که جاشونو میبینم یاد اون لحظه ای میفتم که خون زخمام دستمو گرم کرد و یهو درد همه وجودمو گرفت...


  • ۹۶/۱۰/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">