میل نوشتنم را کجای قصه جا گذاشتم!؟
- ۰ نظر
- ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۸
طاقت بیار رفیق
طاقت بیار میشه شنید خندیدن دلخواه رو
تو زنده می مونی رفیق طاقت بیار این راه رو
طوفان رو پشت سر بزار اون سمت ما آبادیه
این زمزمه تو گوشمه فردا پر از آزادیه
طاقت بیار رفیق دنیا تو مشت ماست
طاقت بیار رفیق خورشید پشت ماست
طاقت بیار رفیق ما هر دو بی کسیم
طاقت بیار رفیق داریم می رسیم
دنیا اگه تاریک شد دستای فانوس و بگیر
با من بیا با من بیا چیزی نمونده از مسیر
سرما و سوز برف رو آهسته پشت سر بزار
امروز وقت خواب نیست ما با همیم طاقت بیار
ای ﺑـﺎزﻳـﮕﺮ! ﮔـﺮﻳـﻪ ﻧـﻜـﻦ، ﻣـﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮن ﻣـﺜﻞ ﻫـﻤﻴﻢ
ﺻﺒﺤﻬﺎ ﻛﻪ از ﺧﻮاب ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻧﻘﺎب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻲزﻧﻴﻢ
ﻳﻜﻲ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻴـﺸﻪ و ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺪوش
ﻳﻜﻲ ﺗﺮاﻧﻪﺳﺎز ﻣﻴﺸﻪ ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﻏﺰل ﻓﺮوش
ﻛﻬﻨﻪ ﻧﻘﺎب زﻧﺪﮔﻲ ﺗﺎ ﺷﺐ رو ﺻﻮرﺗﻬﺎی ﻣﺎﺳﺖ
ﮔﺮﻳﻪﻫﺎی ﭘـﺸﺖ ﻧﻘﺎب ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺻﺪاﺳﺖ
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب
از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪی ﺧﻮاب
ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﺑﺮای ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎی ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﻮن ﺑﺎﺷﻴﻢ و ﺑﺲ
ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧـﮕـﺎه، ﺣـﺘﻲ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧﻔﺲ
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺧﻮدِ ﻣﺎ ﻧﻘﺎبِ ﻣﺎ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ؟
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺳﻜـﻮﺗـﻮ رج زدن ﻧﻘﺶ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻨﻪ؟
ﻣﻲﺧﻮام ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮاﻧﻪ رو، رو ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺰﻧﻢ
ﻧـﻘـﺎﺑـﻤﻮ ﭘـﺎره ﻛـﻨـﻢ، ﺟـﺎی ﺧـﻮدم داد ﺑﺰﻧﻢ
ای ﺑـﺎزﻳـﮕﺮ! ﮔـﺮﻳـﻪ ﻧـﻜـﻦ، ﻣـﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮن ﻣـﺜﻞ ﻫـﻤﻴﻢ
ﺻﺒﺤﻬﺎ ﻛﻪ از ﺧﻮاب ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻧﻘﺎب ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻣﻲزﻧﻴﻢ
ﻳﻜﻲ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻴـﺸﻪ و ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺪوش
ﻳﻜﻲ ﺗﺮاﻧﻪﺳﺎز ﻣﻴﺸﻪ ﻳﻜﻲ ﻣﻴﺸﻪ ﻏﺰل ﻓﺮوش
ﻛﻬﻨﻪ ﻧﻘﺎب زﻧﺪﮔﻲ ﺗﺎ ﺷﺐ رو ﺻﻮرﺗﻬﺎی ﻣﺎﺳﺖ
ﮔﺮﻳﻪﻫﺎی ﭘـﺸﺖ ﻧﻘﺎب ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻲ ﺻﺪاﺳﺖ
ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻲ ﻳﻪ دﻓﻌﻪ ﻗـﺪ ﺑـﻜﺶ از ﭘﺸﺖ ﻧﻘﺎب
از رو ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺣﺮف ﻧـﺰن، رﻫﺎ ﺷﻮ از ﺣﻴﻠﻪی ﺧﻮاب
ﻧـﻘﺶ ﻳـﻚ درﻳـﭽـﻪ رو رو ﻣـﻴﻠـﻪ ﻗﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﺑﺮای ﻳﻚ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺷﺪه ﺟﺎی ﺧﻮدت ﻧﻔﺲ ﺑﻜﺶ
ﻛﺎﺷﻜﻲ ﻣﻴﺸﺪ ﺗﻮ زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺎ ﺧﻮدﻣﻮن ﺑﺎﺷﻴﻢ و ﺑﺲ
ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧـﮕـﺎه، ﺣـﺘﻲ ﺑـﺮای ﻳـﻚ ﻧﻔﺲ
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺧﻮدِ ﻣﺎ ﻧﻘﺎبِ ﻣﺎ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ؟
ﺗﺎ ﻛﻲ ﺳﻜـﻮﺗـﻮ رج زدن ﻧﻘﺶ ﻧﻤﺎﻳﺶ ﻣﻨﻪ؟
ﻣﻲﺧﻮام ﻫﻤﻴﻦ ﺗﺮاﻧﻪ رو، رو ﺻﺤﻨﻪ ﻓﺮﻳﺎد ﺑﺰﻧﻢ
ﻧـﻘـﺎﺑـﻤﻮ ﭘـﺎره ﻛـﻨـﻢ، ﺟـﺎی ﺧـﻮدم داد ﺑﺰﻧﻢ
خیلی دردهای زنان را ما مرد ها تاب نمی آوریم
درد انتظار کشیدنشان را..
درد معلق ماندنشان را..
درد دوست داشتن های یک طرفه شان را ..
درد حسادت های شیرینشان را..
حتی درد آن یک هفته لعنتیشان را..
خیلی درد ها را باید زن باشی برای تاب آوردن.
"علی قاضی نظام "
کاش پسر بودم
کاش رشتم ریاضی بود
کاش گیتار میزدم
کاش میرقصیدم
کاش خوندن بلد بودم
کاش تنهایی فرار میکردم
کاش تا ته دنیا میرفتم
کاش خونمون شمال بود
کاش تو جنگل گم میشدم
کاش شنا بلد نبودم
کاش میرفتم یه جا داد میزدم
کاش بزرگ نمیشدم
کاش میرفتم طراحی لباس میخوندم
کاش رالی شرکت میکردم
کاش برف میومد
کاش همه جا دریا داشت
کاش لبخندا از ته دل بود
کاش مهربونیا حس میشد
کاش یه پاندا داشتم
کاش دبیرستان انشا داشتیم
کاش سوالای کنکور به طرز وحشتناکی سخت سخت سخت باشه
خب این کاش ها کاش های سطحی بودن :)
یه سری کاش در اعماق وجود هست اونا بمونه واس دفترم..
...
من ، خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق ، آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد....
حالا دستام مونده و تنهایی محض
ای دریغ از من ، که بی خود مثل تو
گم شدم ، گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو ، که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من
آه ، گریه مون هیچ ، خنده مون هیچ
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ
ای ، ای مثل من تک و تنها
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ
بی تو میمیرم ، همه ی بود و نبود
بیا پر کن منو ای خورشید دلسرد
بی تو می میرم ، مثل قلب چراغ
نور تو بودی ، کی منو از تو جدا کرد