غم همه وجودمو پر کرده :(
- ۰ نظر
- ۲۱ دی ۹۸ ، ۱۹:۳۶
بچه هامون جوری درس میخونن که حس میکنم بین یه مشت المپیادی که چندین و چند سال بی وقفه طلا اوردن دارم زندگی میکنم !!😶
همه ما هرروز داریم چند صفحه از قصه زندگیمو مینویسیم
هممون برگه های سفید زندگیمونو با دستخطای خودمون سیاه میکنیم
برام چند صفحه از هرجای قصه زندگیت که دلت میخواد بنویس لطفا
اونقدر این مدت دروغ شنیدم
ادما عوض شدن اطرافم
اونقدر از اتفاقا مچاله شدم که حالم داره ازین جماعت و سروته همشون بهم میخوره
واقعا حالم گرفته از دست همه
حس میکنم باید برم یه جای دور خیلی خیلی دور انقدر دور که هیچ بشر دوپای بی مغزی نبینم
گه شانسی ینی من دو تا خرید داشتم و دقیقا تا خریدم ثبت شد 20 تومن از یکیش و 17 تومن اون یکیش تخفیف خورد 😐😑
ینی کاراموزی بیفتی دقیقا گروه سوم
ینی با اون همه بدبختی بیمار پیدا کن تهش از خود استاد بهتر راجب بیماریش آموزشایی که بهش دادیو بره جلوی کلاس بگه بعد استاد هیچ نظری نده
گه شانسی ینی هم اتاق شدن با اون عن خانوما
و اینا فقط نمونه های اندکی از گه شانسیای تجربه شدست
هنوزم گاهی دلم براش تنگ میشه
شاید اگه باهام بزرگ نمیشد اونقدر دلم نمیشکست
شاید اگه مثل بقیه بهم نگاه نمیکرد
شاید اگه قضاوتای بقیه رو به روم نمیاورد
منم منتظر بودم
شکستم
ولی هنوزم گاهی دلم براش تنگ میشه