ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

این روزها گرایش عجیبی به سکوت دارم خیلی بیشتر از گذشته خیلی خیلی بیشتر 

  • ۰ نظر
  • ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۲۶

میشه بهم فیلم سریال یا انیمیشنی که ارزش دیدن داشته باشه و یه چیزی ازش یاد بگیرم معرفی کنید ؟ 

  • ۰ نظر
  • ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۴۷

من با خط به خط نوشته هایش اشک شدم روی گونه های روزگار تلخم که چه سخت نمیگذرد

حامد اسماعیلیون را میگویم 

:,(

  • ۰ نظر
  • ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۰

اونقدر دلم برای شهر کتاب و حال و هواش تنگ شده که حس یه ادمیو دارم که تبعیدش کردن تو یه جزیره دور افتاده که هیچی برای ادامه زندگی نداره 

همه ی این مدت تو خونه نشسته بودم و هیچوقت فکرشو نمیکردم بخاطر یه ویروس کل زندگی معمولیم مختل بشه 

حس خفگی میکنم 

اصلا دلم نمیخواد باز توی جمعیت و شلوغی قرار بگیرم 

اما عملا دلتنگ ارامش طبیعت و نفس کشیدن تو هوای ازاد شدم

دلم میخواد ذهنمو رها کنم 

مدتهاست درگیر چیزای مختلف بودم و این حس خستگی ولم نمیکنه 

تصمیم گرفتم یکم تو خودم باشم کم حرف باشیم 

تمرکزمو بذارم روی خودم 

دلم برای معمولی ترین چیزام تنگ شده برا تنهایی پیاده روی رفتنام شهر کتاب رفتنام 

این روزا کتاب تکه هایی از یک کل منسجمو میخونم و میتونم بگم بی نظیره و عجیب با حس و حال این روزام عجین شده 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۲۵

این چند روز انقدر دستامو شستم که پوست دستم نابود شده 

همشم دارم باالکل گوشی و هندزفری و شارژرو کلیدامو تمیز میکنم 

لباسامم انداختم تو لباسشویی 

اومدم بگم ناخوناتونو بگیرید و اصولی دستاتونو بشورید حوصله به خرج بدید عجله نکنید و دست تو دماغتونم نکنید 😂

و اینکه تا اردیبهشت احتمالا خونه بمونم بیایت فیلم انیمیشن کتاب آهنگ سرگرمی خلاصه هرکار مفیدی که تو خونه انجام دادید یا میدید معرفی کنید بهم 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۰۳

امروز بعد از مدتها تصمیم گرفتم یکم تو جمع بمونم

اینکه قبول کردم با بچه ها برم بیرون 

ده نفر بودیم 

اندازه دفعه های قبل حس اضافی بودن و تنهایی نداشتم و این دلیلش بختر شدن بچه ها نبود تغییرایی بود که یه ترم طول کشید تا کم کم تو وجودم شکلشون بدم درست شبیه سفالگری 

گاهی این حس انزواطلبی میومد سراغم اینکه دلم میخواست تنها باشم اما خب خوب باهاش کنار اومدم 

کنار ده نفر بودن اسون نیست 

و الان دایان داره میخونه تو گوشم ...

  • ۰ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۰۹

یک سال گذشته تغییرات زیادی کردم ...

مهمترین چیزی که میتونم برای امسال بگم حذف کردن بود 

امسال ادمهایی رو از زندگیم حذف کردم که طلبکارانه ازم انتطار داشتن یک طرفه براشون باشم 

امسال کم کم متوجه شدم که خستم از همیشه قوی بودن از اینکه همش باید به خودم القا کنم میتونم تحمل کنم و ادامه بدم 

راستش اون نداشته های خودم شدن برای دیگران اونقدرهاهم تصمیم عاقلانه ای نبود 

فهمیدم برای اینکه بتونم راحت تر ادامه بدم نیاز دارم خودخواه باشم هرچقدر و هرطور که مورد قضاوت اطرافیانم قرار بگیرم 

فهمیدم قرار نیست همش من اون قسمت ماجرا باشم که میفته پی بقیه 

نیاز داشتم تنها تر بشم 

ادمای اطرافمو با کیغیت تر انتخاب کنم و تمرکز کنم تا قسمت با کیفیت تری توی رابطه باهاشون باشم 

و دلخوشی های کوچیکم ...

من هنوز زنده ام ...

  • ۰ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۸ ، ۰۲:۲۵

کانال: @aasaaree

من هیچوقت کانال نداشتم ولی حس میکنم شاید باید امتحانش کنم 

نمیدونم چطور تجربه ای ممکنه بشه 

پا شدم اومدم اصفهان تنهایی 

کدومتون اینجایین ببینمتون؟ 

هیچوقت هیچکس بخاطر «من» کاری نکرد