قرنطینه
يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۸، ۰۶:۲۵ ب.ظ
اونقدر دلم برای شهر کتاب و حال و هواش تنگ شده که حس یه ادمیو دارم که تبعیدش کردن تو یه جزیره دور افتاده که هیچی برای ادامه زندگی نداره
همه ی این مدت تو خونه نشسته بودم و هیچوقت فکرشو نمیکردم بخاطر یه ویروس کل زندگی معمولیم مختل بشه
حس خفگی میکنم
اصلا دلم نمیخواد باز توی جمعیت و شلوغی قرار بگیرم
اما عملا دلتنگ ارامش طبیعت و نفس کشیدن تو هوای ازاد شدم
دلم میخواد ذهنمو رها کنم
مدتهاست درگیر چیزای مختلف بودم و این حس خستگی ولم نمیکنه
تصمیم گرفتم یکم تو خودم باشم کم حرف باشیم
تمرکزمو بذارم روی خودم
دلم برای معمولی ترین چیزام تنگ شده برا تنهایی پیاده روی رفتنام شهر کتاب رفتنام
این روزا کتاب تکه هایی از یک کل منسجمو میخونم و میتونم بگم بی نظیره و عجیب با حس و حال این روزام عجین شده
- ۹۸/۱۲/۱۱