ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۴۳ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

وای رفتم اولین وبلاگی که رفتمو میخونم 

مال پنج سال پیشه 

پشمام 

حسش عجیبه حال ندارم توضیحش بدم 

خوابم ریده روزا خوابم شبا عین جغد بیدار 

فرداام لانگم 

امتحانم دارم 

وای وای انگار یکی منو پرت کرده سال ۹۴ 

اه چرا انقدر دقیق همه چی یادمه اخه 

لعنت 

 

  • ۰۶ تیر ۰۰ ، ۰۳:۱۱

دلم میخواد تک تک آدمایی که دلتنگشونم بغل کنم و بوی گردنشونو عجیب بخاطر بسپارم 

کاش میشد حرف زد 

کاش میشد گفت دوستت دارم 

کاش میشد گفت دلم برات تنگ شده 

کاش میشد پیش کسایی که دوست داری موند و جزئی ترین حرکات معمولیشونو نگاه کرد 

کاش میشد چشم دوخت به مژه های گوشه پلکشون 

هوف 

این روزا خیلی دلتنگم 

پرم 

خالیم 

هستم

نیستم 

اما چیزی که قطعیه و دائمی دلتنگیمه 

من عجیب دلتنگم 

عجیب ..‌

دلم تنگ شده 

برا هممه چی 

برا همممه چیزایی که دیگه ندارم 

یا ادمایی که دیگه نیستن 

یا هستنو من ساکتم پیششون 

چشمامو میبندم بلکه یادم بره 

از خودم دلم گرفته 

دلم نمیخواد بغلش کنم انگار برای تنبیه فرستادمش تو اتاقش و درو روش بستم 

نمیدونم 

نمیدونی چقدر دلم شهرتو میخواد .‌.

  • ۰۵ تیر ۰۰ ، ۲۳:۳۴

این میل همیشگی به رفتن در واقع همان خواستن همیشگی هیچ جا نبودن نیست ؟ 

  • ۰۵ تیر ۰۰ ، ۱۵:۲۲

چرا هر شب یادت میفتم ؟ 

  • ۰۵ تیر ۰۰ ، ۰۱:۱۷

هیرو اسم پسرشو هیراد گذاشته 

و من هنوز حس میکنم ما همون دو تا دختر بچه ایم که عصر میرفتیم تو محوطه دوچرخه سواری و اون منو با شیطونیای آریا اذیت میکرد 

پسر ۱۲ سال گذشته 

و من هنوز که هنوزه باورم نمیشه انقدر بزرگ شدیم که هیرو همسر باشه مادر باشه اما دوست من نباشه 

  • ۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۳:۴۷

مهرداد آخر هفته اجرا داره و من نیستم 

دقیقا همین سه ماهی که من بودم اون نبود حالا که من نیستم هست 

راستی اونبار ازش قول بغل گرفتم اما موند تو دلم 

فقط جلوش نتونستم جلوی اشکمو بگیرم 

منو یادشه 

منو یادش اومد 

اونقدر دلم براش تنگ شده که دلم میخواد همین امشب برم به دیار استقلال 

دلم برا دوستامم تنگ شده 

هرچند برم به کسی نمیگم 

اما خب 

یه تنهای دلتنگ بهتر از یه تنهای بی احساسه 

 

 

  • ۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۲:۳۰

هرچه میخواهی برایم از انقلاب از آزادی و از جنگ بگو اما بعد از آن مرا ببوس  

  • ۰۳ تیر ۰۰ ، ۲۱:۳۲

این خاک چقدر دیگه باید جسد تو خودش جا بده 

چقدر دیگه آدما باید بی هم با مصیبت بمونن 

تا کی باید جون کند 

کی این نفرین و نحسی ازین خاک برداشته میشه 

بس نیست این همه رو زمین و هوا و خاک و آب مردن ؟ 

  • ۰۳ تیر ۰۰ ، ۱۸:۲۸

دلم میخواد صفحه صفحه بنویسم 

بلکه خالی شم 

بلکه سبک شم 

کاش میشد یه سری چیزارو بغل کرد محکم فشار داد و حس کرد 

چرا یهو بعضی چیزا جوری تموم میشن که انگار هیچوقت نبودن ؟ 

میدونی 

دلم میخواست یه شماره غریبه بگیرم و ساعتها حرف بزنم 

سا مثلا برم روبروی آدم تنهای میز بغلی تو کافه بشینم و دستامو بگیره و من با هق هق اشکام حرف بزنم 

دوست دارم بدو بذو بذم تا ته دریا 

انگار خودمو ول کردم تا گم بشه اما اون راهو بلده با یه کلاف وصل شده بهم 

کاش برم

امتحان چهار واحدی فردا عصرم تخمم نی 

اه چم شده 

خوبما اما تنبلم 

انگار هیچی دیگه برام مهم نی 

کی خودمو جموجور میکنم 

هوف 

  • ۰۲ تیر ۰۰ ، ۲۰:۵۷

عجیبه ولی دلم برا میم تنگ شده 

حس میکنم اینجارو میخونه 

اگه میخونی دلم برات تنگ شده خر :) انقدر دنیارو سخت نگیر دنیا به اندازه کافی دار مکافات هست دیگه لازم نیست خودت بیشتر از قبل برینی بهش عزیزدلم 

از فردا آخرین امتحانام شروع میشن یه هفت هشت تا تخصصی دارم تا آخر ماه تمومه بعدشم اگه دوز دوم واکسنمو بزنم میرم پیش نهال باهم بریم شیراز 

بعدم تا خود بهمن هرروز دو شیفت بیمارستانم 

دیروز یه اتفاقی افتاد که داشتم میپوکیدم رسما 

نوتیف گوشیمو بستم و جواب هیشکیو ندادم 

هنوزم دلم نمیخواد حرفی بزنم 

میخوام بشینم کتابمو بخونم و سریالمو ببینمو لش آهنگ گوش بدم 

بعدشم بشینم درس بخونم 

راستی حالم ازینکه سالن مطالعه کتابخونه هارو بستن بهم میخوره دیگه 

من تو خونه هیچوقت عین بشر نتونستم درس بخونم 

دلم برا راهنمایی دبیرستانم تنگ شده اه 

دیروز داشتم به این فکر میکردم اگه تموم شم چی میشه دیدم هیچی جز اینکه دلتنگی برا بعضی لحظه ها خفم میکنه 

راستی من هنوز دیوونه ام درست شبیه چند سال پیش:) 

برام ارزوکنید مدیر گروهمون منو به آسکی بهمن برسونه 

همین دیگه 

 

  • ۰۲ تیر ۰۰ ، ۰۸:۳۵