ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۴۳ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

انگار نشسنم دارم فیلمیو نگا میکنم که نه میدونم تا الانش چی شده نه برام مهمه تهش چی میشه ..

  • ۰۱ تیر ۰۰ ، ۱۷:۳۶

ببین چی ساختم از خودم 

من زخمی حرفای مردمم 

تو که خوب یادته منو 

من بد نبودم بد شدم 

بدتر ازینم بشم حق دارم 

تو چی میدونی دربارم

  • ۰۱ تیر ۰۰ ، ۱۷:۰۹

کلمات تنم را کبود کرده اند 

  • ۰۱ تیر ۰۰ ، ۱۳:۱۱