ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۲۲ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

هرچقدر که میگذره کمتر تحمل آدمهارو دارم 

کمتر دلم میخواد باهاشون وقت بگذرونم 

خیلی کمتر در توانمه باهاشون کنار بیام 

من واقعا دیگه فقط دلم میخواد تنها باشم .

میلی به هیچ جمع چند نفره ندارم 

حتی برای چند ساعت 

حالمم از سیگارو قلیون بهم میخوره 

واقعا حالم از چیزای چرتی که به بقیه حال میده بهم میخوره 

حالت تهوع دارم و اصلا دلم نمیخواد این جماعت فکاهی رو تحمل کنم 

دیگه واقعا ریدمانه اوضاع حوصله و توانم 

ترجیح میدم تا جای ممکن نباشم اصن 

من ناخواسته بوده ام 

بارها این ناخواسته بودن در رفتار ها و حرف های مختلفی به رویم آورده شده 

من امشب بغض کردم و یک بار دیگر مثل هزاران بار قبل آرزو کردم کاش هیچوقت به دنیا نمی آمدم 

کاش تمام میشدم 

کاش یکی ازین تیرهای لعنتی در قلب من میخورد و همه چیز برای همیشه تمام میشد 

کاش میشد یک جایی میرفتی و حرف میزدی و یک تغییر بزرگ اتفاق می افتاد 

مثلا میگفتند دیگر از فردا هیچکس با هیچ نسبتی حق ندارد از یک نفر دیگر بابت یک کار معمولی در یک زندگی معمولی جواب پس بگیرد 

یا مثلا میگفتند دیگر لارم نیست بابت هیچ کار معمولی جواب پس بدهی 

نه به پدرت نه به مادرت نه به هیچ احد دیگری 

اصلا کاش میگفتند هیچکس اجازه دخالت در زندگی ات را ندارد 

من خسته ام 

من فقط میخواهم این حجم توامان فشار و استرس و کوفت و زهر مار تمام شود به هر قیمتی حتی به قیمت جانم 

من دلم میخواهد یک زندگی معمولی با معیارهای معمولی یک آدم معمولی ۲۴ ساله داشته باشم 

و دیگر بابت سطحی ترین اتفاق های زندگیم به هیچ بنی بشری با هیچ نسبت کوفتی ای جواب پس ندهم 

و این حجم توان ناپذیر از تنفر را دیگر به دوش نکشم 

و سنگینی اش را در دلم تاب نیاورم 

من فقط میخواهم معمولی باشم 

معمولی معمولی معمولی معمولی