ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۳۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

ﻫﻤﻪ ی ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ
ﯾﮏ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍصلی ﺩﺍﺭﻧﺪ ... ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﻮﯾﺪ ،
کسی ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ ،
ﺑﺨﺼﻮﺹ ... ﻭقتی ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻫﺴﺘﯿﺪ !

#موریس_مترلینگ

  • ۰ نظر
  • ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۰۱

آدم یک نفر را می خواهد که بلد باشد زشتی هایش را دوست داشته باشد وگرنه زیبایی را که همه دوست دارند.
آدم کسی را می خواهد که صورت آرایش نکرده ی تازه از خواب بیدار شده اش را دوست داشته باشد.زیر چشم های گود رفته ی سیاهش را.زانو و آرنج پینه بسته اش را.ابروهای پر و دست نخورده اش را.
دل همه مان کسی را بیشتر می خواهد که آدم را توی تمام فین فین کردن های سرما خوردگی اش با دستمال های خیس و چشم های قرمز و پف کرده و خشکی دور دماغ از روزهای خنده های از ته دل و دندان های ردیف مرتب اش بیشتر دوست داشته باشد.
کسیکه صدای هورت کشیدن سوپ و بالا کشیدن نوشیدنی ای که توی لیوان به آخرش رسیده است را با نی بیشتر می پسندد تا خوردن استیک با چاقو و چنگال را.همه ی ما کسی را بیشتر می خواهد که منِ زشتمان را بیشتر از من زیبایمان دوست داشته باشد.
کسی که کوتاهی قد و اضافه وزن و ریزش موهایمان ما را به او نزدیک تر کند.ما همه مان دلمان کسی را بیشتر می خواهد که سال ها بعد برای چروک های زیر چشم و خط های مورب دور دهانمان بمیرد.
کسی که با حوصله بنشیند دانه دانه تارهای سفید مویمان را ببافد،عینکمان را مثل چشم های پر فروغ روزهای اول آشنایی مان دوست داشته باشد و مراقب شکستنی هایمان باشد.قلب مان و حتی استخوان هایمان.همه ی ما پیرزن و پیرمردهای غرغرو و خودآزار و خودخواهی خواهیم شد که فرشته هایی می خواهیم که تا ابد به ما مثل روز اول نگاه کنند.پیرزن ها و پیرمردهایی که بیماری،خروپف،فراموشی،زشتی و ناتوانی جزیی از زندگی مان خواهد شد قطعا".
همه ی ما یک نفر را می خواهیم که سالهای سال روزهای سخت را به دلگرمی بودن ِهم بگذرانیم.


  • ۰ نظر
  • ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۵۵

جدی حس خیلی خوبیه یهو زیپ کیفتو باز کنی و ببینی لواشک انار ساوه توش هست و تو اصن یادت نبوده !

تازه وقتی باذوق درش میاری زیرش پول پیدا بشه!




در همین راستا آرزو میکنم همتون تجربه ای مشابه داشته باشید!!

حس خوبیه!!



:)

  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۳۴


"دلم ساده ، دوست داشتن می خواهد"
.
دلم دوست داشتن می خواهد
دلم ساده ، دوست داشتن می خواهد
از آن دوست داشتنها که
اصلا به چشم نمی آید
.
مثل بازی با استخوان روی مچش
دست کشیدن روی رگ های برجسته ی دستش
بازی با موهای پشت گردنش
اتو کردن یقه ی پیراهنش
باز و بسته کردن ساعت دور مچش
ست کردن لباسهایش
هر بار بوکردن اَفتر شیوَش جلوی آینه
توی حمام از شامپوی او استفاده کردن
وقتی خوابست کنارش دراز کشیدن
و زل زدن به صورتش
اصلا اینکه او فیلم ببیند و تو او را دید بزنی
برایش میوه پوست بکنی
آجیل مغز کنی
لوسش کنی
و از وابستگی اش به خودت کیف کنی
یواشکی توی کیفش نامه ی عاشقانه بگذاری
قبل از رفتن
ابروهایش را با دست مرتب کنی
پیشانیش را ببوسی
و پشت پنجره دور شدنش را ببینی
و صبر کنی
تا صدای پایش پشت در بیاید
و خودت را به خواب بزنی
اصلا خودت را به مریضی بزنی
که ببینی
همین دوست داشتنهای ساده که حذف شود
چطور بیتاب میشود
و دلت غش کند
برای عاشقی اش

  • ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۱۸

از جمله توانایی های ما بچه های تجربی اینه وقتی با یک اجنبی بحثمون میشه برای مثال میتونیم بگیم : اصن تومیتونی یه بار بگی ریبولوزبیس فسفات کربوکسیلاز اکسیژناز ک وایسادی با من بحث میکنی!!؟

طرف تابیاد بگه بحث باما کلا یادش میره!!!

واینگونه است ک همه چیز ختم بخیر میشود و خلاص!!



تازه  بماند از نام انواع قارچ و ویروس و باکتری و آغازی چه استفاده ها که میشه!!!  




پاورقی:

+   اجنبی به مجموعه جاندارانی گفته میشود که رشته ای جز تجربی در دبیرستان برگزیده اند !!

+   بدانید و آگاه باشید که آن یک خط اصطلاح تنها نام آنزیم کوچکی است که در فتوسنتز ونیز تنفس نوری دخیل است!!


خطاب ب اجنبیان گرامی :  عمق فاجعه تجربی بودن بخاطرسپردن همچوووون نام های نیکوییست ک مثال کوچکی ازآن را خواندید!!!



دودقیقه همدردی لطفا...!



:)




  • ۰ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۴




تو ازون آدمایی هستی که واس حرف زدن باهات دلم تنگ میشه...

ازونایی ک منو میشناسی.

ک حتی اگ انکار کنم میفهمی.

اگ حالم بدباشه از لحن صدام بفهمی.

منو بلدی...

حتی میتونی پیش بینیم کنی.

یادته بااشکم بغض کردی؟

یادته سعی کردی حالمو خوب کنی؟

یادته بابودنت بهم فهموندی همه آدما بدنیستن؟

من هرچقدم بنویسم اندازه همه این سال هایی ک باهام بزرگ شدی و شکل گرفتن شخصیتمو دیدی نمیشه...

میدونم نمیخوای حالم بد باشه.

 میدونم میخوای خوده دیوونم باشم همونی که همیشه توکلاس مینشست کنارت و کلی میخندید

من از تو بدی ندیدم.

واس من یه دوست واقعی بودی نه بخاطر کادوهای خوشگل و یهوییت که ذوق میکردم ازدیدنشون

بخاطراینکه برعکس خیلیا تلاش کردی منویادبگیری که موفقم شدی.

 خوده خودمو بعنوان یه دوست میخواستی دقیقا با همه بدیام .

از ته دل نگرانم میشی.

تهش تو همون سومالی گوگولی شوگولی پوگولی فوگولی موگولی خودمی!!

همون که دیدن خوشبختیش واسم اجباریه.

شاید هیچوقت باصدای خودم بهت نگفته باشم       ولی     خیلی دوست دارم فائزه

از ته دلم خوشحالم تو دوستمی

همیشه خوب باش...

همیشه خوده مهربونت بمون...

امیدوارم بهترین اتفاقارو تو زندگیت تجربه کنی.

:)





(پست نیومده کپی شد!!   :|

دوست گرام امون بده دو ثانیه بگذره! لااقل بخونش بعد کپی کن)

خداااا کاره خودته این کپی کننده بدون نوبت لطفا  :|




  • ۰ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۰۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۹

تو را به دلم قول داده ام...

مرا بدقول نکن.





  • ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۵۵

+دیگه نمیای خونم؟

_خونت؟!!

+وبم دیگه...

_همچین ک این راجب وبش حرف میزنه بیل گیتس راجب ماکروسافت حرف نمیزد!




نمیدونی ارزش وبم واس من از ماکروسافت واسه بیل گیتس خیلی خیلی بیشتره...

اینجا یه تیکه از وجودمه      اینو تو  هنوز حس نکردی.


  • ۰ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۹