ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

1998 جلد کتاب به انتخاب زوجه ،  عند المطالبه ..



نکند رخنه کند در دل ایمانم شک 

بهش گفتم مراقب خودش باشه و لپشو بوسیدم

موقعی که داشت بین جمعیت گم میشد چشم دوختن بهش 

اروم بود لبخند میزد 

اتفاقی تونستم ببینمش 

ازم اجازه میگرفت 

بهم احترام میذاشت 

همه اون روز یادمه 

همه چی با اون چیزی که فکر میکردم فرق داشت 

خیلی اتفاقی شد 

میخوام بگم جور کردن ۴ ملیون واس بعضیا مث جور کردن ۴۰ ملیون واسه بعضیای دیگست مث جور کردن ۴۰۰ میلیون واس بعضیای دیگست مث جور کردن ۴ ملیارد واس بعضیای دیگس مث ...

...

فکرش را بکن شب ها گونه ام را میگذارم روی نرمی گردنت 

+بنظرت بعد سکس چی میچسبه ؟ 

_ گریه ...



او پیانو میزند من چشم دوختم به عظمتی که گره خورده به تاریکی و صدای موج هایی که گم میشود بین نت های او و بادی که سردیش را روی رد اشک های روی گونه هایم بیشتر به رخ میکشد 

بهم از قشنگ ترین اتفاق زندگیتون بگید