ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

فقط منو فائزه میتونیم ساعت سه و نیم نصف شب راجب دوست شدن با جن باهم بحث جدی داشته باشیم !! !


  • ۶ نظر
  • ۳۱ مرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۶

_ اما تو هنوز دوسش داری 

+شاید..

_شاید ینی چی؟

+ینی هیچ ربطی به تو نداره 


دیشب خواب دیدم چند تا بچه از پنجره خونمون داشتن می افتادن و من همشونو نجات دادم 

نمیدونم حکمتش بعد از اون همه حرف زدن از پوچ بودن چی بود 

هرچی که بود حالا نشستم و به جوشیدن قرص جوشان تو آب لیوان روبروم روی میز نگاه میکنم و به این فکر میکنم قید همه چیو بزنم و برم 

و مطمئن تر از این نیستم که حالا شک ندارم یه نفرم باقی نمونده منو ته دلش حتی یواشکی نگه داره و با خودش گاهی اسممو به خاطر بیاره 

فقط اسمم 

حالا جوشیدن قرص جوشان تموم شد و همه جا ساکته و تنها حرکت اینجا حرکت باله های بلند ماهی کوچکم در تنگ است

حرفش میاد تو ذهنم که میگفت فقط طوری تصمیم بگیر که هیچوقت پشیمون نشی 

و پشت بندش این میاد تو ذهنم که خب پشیمون بشم چیزی برای کسی عوض نمیشه جز سختیایی که خودم به جون میگیرم تا دیگه اونطوری از درون احساس خورد شدن نکنم 


میرم ..


و پلی شدن آهنگ دو دیوانه یاسین صفاتیان 


  • ۳ نظر
  • ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۵۸

آقا یه سوال 

بیاید فرض کنید یکی میخواد با شما غیر مستقیم آشنا بشه بعد شما نمیخواید !

چطوری به اون طرف مقابل اینو میفهمونید ؟ 

امیدوارم دیگه هیچوقت هیچوقت هیچوقت این اتفاق هیچ جا و برای هیچکس نیفته 

  • ۴ نظر
  • ۲۶ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۵۲

بذارید همتونو در جریان بذارم 

اون نظر کثیف پست قبل از ذهن کدوم وقیح و گستاخی درومد 

ببین تو یه کثیفی یه آشغال کثافت به تمام معنا حال بهم زن یه عوضی هرزه

جناب آقای سین 

نویسنده وبلاگ mrsin.blog.ir

فکر کردی همه مثل خودت احمقن 

فکر کردی ناشناس هر غلطی میتونی بکنی 

همتون بدونید با کی طرفید 

حالا واسه همیشه گمشو برو 


حماقت بزرگت اونجا بود که فکر اینو نکردی با بلاک شدن نظر ناشناس فهمیدن اینکه کدوم وبلاگ اون نظر به اصطلاح ناشناسو نوشته کار سختی نمیتونه باشه 

نگاه ملتمست بر روی عریانی اندامم چونان خرس زخم خورده ای بود 

وقتی مرا عبادت میکردی در مزرعه درونم بتاز 

اسب وحشی رم کرده من  ، عشق بازی کن با ذهن یائسه ام 

کنار پنجره اتاقم بمان هرشب تا قلقلک شود این حس خاک گرفته 

  • ۳ نظر
  • ۲۶ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۰۲

فقط کافیه بپذیری کسی منتظرت نیست ...

همین 

کسی از برگشتنت خوشحال نمیشه و مشتاق شنیدن صدات نیست 

فقط کافیه به خودت بگی دیدی نبودنم با بودنم هیچ فرقی نداشت 

من همیشه بین بودن و نبودنی که هردوش یکیه نبودنو انتخاب کردم 

اومدم اعتراف کنم من حالا دیگه باور کردم که کسی منتظر صدای عبور کرده از تارهای صوتی گلوی این دختر قصه نشسته در اتاقش نیست ...

اره نیست 

خیلی زمان میبره پذیرفتنش 

خیلی ساده به نظر میاد 

خب ندارن نمیخوان نمیتونن 

اما بارها که تکرارش میکنی و حسش میکنی بازم دلت جلوت سینه سپر میکنه که نمیخوام قبول کنم 

اون لحظه اشکت درمیاد 

شده تا حالا دلت بخواد دلتم بذاری و بری سفر 

عین معجزه بود همه چی جور شد 

زدم زیر گریه اون همون  تلنگر بود که گلوم منتظرش بود 

اینو مینویسم تا همیشه ته دلم بمونه عهدی که ته دلم باهات بستم 

نمیدونم کی میشه که بیام 

اما فقط میخوام بگم مرسی بهم نشون دادی یادم هستی 

همه غصه های ته دلم با اشکام ریخت 

حالا اروم ترم 

حالا مطمئنم ته دلم میشه 

  • ۶ نظر
  • ۲۴ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۳۲

کسی بیدار هست ؟

ما را همه شب نمیبرد خواب 

  • ۹ نظر
  • ۲۱ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۲۴