ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

دخترک صبح ها مبارزات طبقاتی و رهایی زنان میخواند و شب ها اورا ارضا میکرد

  • ۶ نظر
  • ۲۸ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۲۶



  • ۳ نظر
  • ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۱۷

حرف بزن 

خب پس از رهایی از دست مجموعه افرادی که فالو کردن تا فالو بشن بازگشت خودمو خیر مقدم عرض کرده و گلباران اعلام میکنم        وی مزاح نمود! :)

خدایی یه جو بدی بود که حالا امید دارم دیگه نباشه 

کلی اتفاق هست که دوست دارم ازشون بنویسم 


الان اومدم اعلام کنم حوصلم سر رفته و پتانسیل اینو دارم راجع به هر موضوعی فقط حرف بزنم تا حوصلم از سر رفتگی رها بشه 

  • ۱ نظر
  • ۰۹ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۳۱


  • ۰ نظر
  • ۰۱ شهریور ۹۷ ، ۱۸:۰۵