ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

۲۳ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

اصلا مهم نیست چند بار ویس گذاشتم 

آقا من میخوام بازم ویس بذارم 😂

بیاید بگید چی بگم 

نظر پیشنهاد انتقاد سوال هررررررچی !

اون دلش کسیو نمیخواست که هرشب باهاش سکس کنه نمیخواست هرشب ارضاش کنه 

اون کسیو میخواست بفهمه دلش اروم هست یا نه 

اون دلش کسیو میخواست که نزنه تو حالش 

دلش کسیو میخواست که بهش پروبال بده تا رویاهاشو واقعی کنه 

تو این سالا کی اومد بهش گفت من میخوام کنارت باشم نه مقابلت 

کی اومد بهش گفت اشتباه کردی خوردی زمین اما میتونی بلند بشی 

کی از راه رسید جای تو ذوق زدنش بهش گفت اینجاها کم گذاشتی 

خودش محکم یه تنه وایساد جلوی همه چی 

نذاشت کسی بفهمه بغض داره چشماش خیس شده 

اره خیلی بد باهاش رفتار شد اما اون دیگه قوی شده بود خیلی چیزایی که میتونست با ارامش یاد بگیره با خالی کردن وجودش فهمید 

تا کی بهش به چشم یه ابزار نگاه میکنید 

تا کی برای بعدنش الانشو کوفتش میکنید 

اون هیشکیو نداشت جز خودش 

هیشکیو...


گاهی به این فکر میکنم که اگه ازینجا هم برم چی میشه ؟

هیچی ...




من چطوری جواب بدم ناشناس طور ؟ 

هیج جا هیچی نیست که 

همیشه از جاها و چیزایی که حجم زیادی از افراد به سمتش هجوم میبردن خوشم نمیومد 

انگار یهو زده میشدم ازش حتی اگه هیچ تجربه ای ازش نداشتم و خیلیم خوب به نظر بیان

مثل سریال فرندز مثل گات مثل کتاب من پیش از تو من پس از تو ملت عشق حتی بیشعوری صد سال تنهایی و و و

مثلا مثل هجوم همه به یه اپ خاص

یهو همه و همه و همه میرن سمت یه چیز همه جا پر میشه از استوری و پست و نوشته ازش و بعد یه مدت خیلی خیلی کوتاهم تب همه چی میخوابه 

نمیدونم کی قراره این هجوم بی امان بردن به چیزیو وقتی هیچی راجبش نمیدونیم و حتی دنبال چیزی هم نمیریم که بدونیم تموم میشه 

اما در کل چیز خوبی نیست دنبال رو نباشیم بلکه قبل از هرکاری یکم سرچ کردنو خوندن چیز خیلی خوبیه 

به صرف اینکه یهو همه میرن یه سمت ماام راه نیفتیم دنبالشون 


دلم یه متن طولانی میخواست بنویسه پر از حسای عمیق پر از تجربه های مشترک 

اما دیدم همه چی ساده تر قشنگ تره 

به عنوان یه بهونه کوچیک که بدونید به یاد همیم و امیدوارم کنار هم 

دخترای مهربون روزتون مبارک

:) 

فائزه ...

تو که دیگه واسه خود من مبارکی عزیزدلم 


آقا منو کچل کردن ! بذارید همینجا بگم بذارمش پست ثابت کنجکاوی همه برطرف بشه 


بله اون عکس کنار وبم خودمم 

عکاس عکسم خودمم 

دوربینمم دوربین جلوی گوشیمه!

ادیتشم کار خودمه 

کلا من همه چیم با خودمه 

خودکفای خودکفام 

:) 

خلاصه اینطوریا !


آقا شماام از خودکفاییاتون بگین !


چرا آغوش شاهین انقدر لعنتیه ؟

چرا هروقت گوشش میدم ته قلبم حسش میکنم ؟

چرا انقدر عاشق این آهنگم 

...

اصلا مهم نیست نه تنها کسی برای روز دختر هیچ کادوئی نمیگیره بلکه حتی فراموش میکنن یه تبریک گفتن خشک و خالی رو بهونه کنن برای اینکه یکم پیشت باشن و تو بفهمی براشون مهمی و اهمیت داری و هنوزم ته قلبشون یه جایی برات هست 

اومدم بگم نه تنها قاب گوشیمو از بنفش به صدفی تغییر دادم و عاشقشم چون هم رنگ لاک مورد علاقمه بلکه بدون اینکه از کسی نظر بخوام رفتم کیف مورد علاقمو سفارش دادم و پیکسلایی که بهم حس قدرت و من بودن میدادن هم گرفتم 


موهامم باز کنارم میبافم و پایینش با پاپیونی که کادوی تولدمه میبندم 

گردنبند ستارمم میندازم گردنم و دستبندایی که با تک تکشون خاطره دارم میبندم دستم و دنبال چیزایی میرم که از ته دل دوسشون دارم 

اومدم بهت یاد بدم هیشکی مهم تر از خودت نیست 

تا خودت خودتو دوست نداشته باشی انتظار احترام یه چیز مضحک میشه 

پس بیشتر از همه عالم و آدم حواست به خودت باشه 

مراقب حال خودت باش 

هیشکی واس نجات تو نمیاد 

هیج منجی ای برای حال بدت پیدا نمیشه جز خودت 

تهش اینکه خودت حال خودتو خوب کن حتی با چیزای کوچیکی که شاید از نظر هیچکس هیچ اهمیتی نداره اما حال دل تورو میتونه بهتر کنه 

:) 



عکس حال خوب کنامم حال داشتم میگیرم میذارم !!


دقیقا یادم می آید لابلای همین گشت و گذار ها پیدا شدی 

جدی که مینوشتی به نوشته هایت حسودیم میشد با همه کم حرف بودنت 

مهم این بود تو هم شبیه من قرار بود کوله ات را برداری و بروی 

خب راستش را بخواهی یکمی شبیه خود من بودی دیگر 

اینکه شبیه من هستی مهم نبود مهم این بود میشد آمد نشست کنارت هر چیزی گفت 

میشد برایت یک چیز هایی نوشت همان موقع نقضش کرد 

لابد بهت گفته باشم شبیه هوای ملس دم صبح آخر های خردادی که بهار دارد تمام میشود 

فقط یک فرق اساسی بینمان بود آن هم اینکه تو سریال دوست داری درست برعکس من 

من هم نه اینکه دوست نداشته باشم حوصله ام نمیکشد