ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

اینجا به مرور زمان نوشته خواهد شد...

گیتار

روندن جیپ

طراحی چهره

طراحی لباس و کیف وکفش

بانجی جامپینگ

موسسه محک

عکاسی

ایران گردی

زبان اشاره

لبخند

رتبه کنکور خوب!

اهدای اعضای بدن

ریاضی فیزیکه 100

دفاع شخصی

رو پایی

فوتبال

دادزدن از ته دل در بام تهران

نقاشی

نوشتن

کتاب

ستاره های آسمون کویر

دوستی که بلدت باشه

حال خوب

صدای بارون

باریدن برف

شعرای فروغ فرخزاد

رمانهای عاشقانه!

مرغ آمین

مینیون

کتاب های صادق هدایت

قدم زدن زیر نم نم بارون

سفر

دوچرخه

باغ گردو

دریا

صدای موج

وبلاگم

بینهایت مچ دست چپ.

روباتیک

سازه های ماکارونیم جذابن

دومینو

پیاده میشم یاس

سیب زمینی سرخ کرده و پنیر پیتزا!!

پل طبیعت

هک !!

آهنگ شال

قصه ها

اینگونه

خنده های از ته دل

حلی کوتنا!

بوی یاس

چایی البالو!

آسمون شب

تاتر ندیده غزل 

کوکی آبی 

درخت وسط جنگل

فهمیده شدن 

اشک شوق با لبخند

وووولم

دفتر نوشته هام

موهام 

 

مردم روستاهای سیستان بلوچستان

برای مامان از mio.gold هدیه بخرم 

برم یزد و شیراز 

حس آزادی داشته باشم 

کتاب بخونم 

دوستامو از ته دل محکم بغل کنم 

یاد گرفتن موتورسواری 

طراحی داخلی 

طراحی لباس عروس 

پختن غذاهای جدید 

آشنا شدن با آدمهای جدید