ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

غار پیله پناه یه همچین چیزی

شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۵۸ ب.ظ

الان که دارم معمای معین گوش میدمو خوشحالم که از فضای مجازی خیلی ریز دورتر شدم و حالم بهتره به این فکر میکنم چقدر ادم مغزش میتونه بازیش بده 

قبلنا اینجوری بودم که مثلا اگه یکی بهم میگفت تو خیلی لو لولی که فلان اهنگو گوش میدی واقعا مغزم درگیر این میشد که مثلا نکنه راس میگه نکنه من واقعا خیلی پایینم 

الان اینطوریم که میگم من ریدم تو مغزتو سلیقتو تک تک اهنگایی که گوش میدی 

بعد با ارامش به ادامه اهنگم میپردازم 

ینی واقعنا تروما برام محسوب میشد 

الان چنان اتکی میزنم به هیکل و سرتا پای یارو که دیگه وجود خارجی برام نداشته باشه در کسری از ثانیه میتونم به بودونبود ادما خاتمه بدم 

خوشوم میا ازین سبک شخصیت درونم 

والا گذشت اون تارای مهربون گوگولی خوب خوش مشرب 

  • ۰۴/۰۷/۲۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">