ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

عصاب مصاب یوخ

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

من این حجم از مقدس انگاری والدین تو فضای مجازیو اصلا درک نمیکنم 

یه قدم بیا جلو و گریه و آهوناله

انگار‌مثلا به زور این بچه رو کردن تو پاچه یارو که اره تو باید اینو با سختیو بدبختیو از شکم خودت زدنو از خودگذشتگیو کوفتو زهر مار بزرگ کنی 

بابا خودش بچه اورده 

هر کسی ام مسئولیت صفر تا صد هر غلطی که میکنه رو باید بپذیره دیگه

منتی سر کسی نیس

نه اون بچه نه جامعه

حالا یکی داره بهتر فراهم میکنه برا بچش 

یکی نداره خیلی غلط اضافه کرده نفهمه بچه زاییده نداره باید از شکم خودش بزنه اون بدبختو سیر کنه 

فهمش اصلا پیچیده نیست 

حالا هی ازین چرتو پرتا به زور بکنن تو پاچه ما کو گوش شنوا 

  • ۰۴/۰۶/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">