ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

زیباترین ورژن من

شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۴۰ ب.ظ

من زیباترین ورژنم رو شب خپاستگاریم دیدم ...

یه لباس سبز کردی پوشیدم که مال مادربزرگم بود 

تو یکی از سفرهاشون از سنندج سفارش داده بود اونجا براش بدوزن 

موهام رو خودم فر کردم یه سایه سبز زدم که با لباسم ست باشه رژلب قرمز همیشگیمو زدم و جلوی آیینه تو چشمام نگاه کردم 

و ازونجایی که درست قبل از رسیدن امیر و خونوادش تو خونه ما سر یه چیز خیلی چرت مامان و بابام بحثشون شد من گریه افتادم 

و هر چی سعی کردم پنهونش کنم وقتی امیرو دیدم زدم زیر گریه 

ما از اون شب هیچ عکسی نداریم جز یه دونه سلفی که من درحالی که چشمام پر از اشکه لبخند زدم 

دقیقا همون شب حس کردم میشه به این پسر برای یک عمر تکیه کرد ...

  • ۰۴/۰۶/۰۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">