ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

صحبت های تاریخی

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۴۱ ق.ظ

برا یه زمانی که یه جایی یه کسی از فکرش گذشت که آدمای اون نسل چرا فلان کارو نکردنو بهمان کارو کردن مینویسم 

حالا درسته که نوشته هام لابلای این همه اپ آتوآشغال و بی نهایت تا دیتا فضای مجازی گموگور میشه 

ولی حالا که نه آب هست نه برق هست نه اینترنت درستو حسابی هست 

نه جی پی اس کار میکنه نه دخلمون به خرجمون میخوره و دو ماه پیش این موقع جونمونو گذاشته بودیم کف دستمون و زیر بمب و موشکو کوفتو زهر مار داشتیم داروندارمونو ول میکردیمو میرفتیمو نمیدونستیم اصن برمیگردیم یا نه چی میشه اصن میگم اگه یه روزی یه جایی ازین تاریخ کثافت خواستید قضاوتمون کنید 

غلط اضافه نکنید بتمرگید سر جاتون که اگه خودتون بودید همین بدبختی بلکه خیلی بدترش میبود 

  • ۰۴/۰۵/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">