ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.
و تو
از
هر آنچه
تاکنون
دیده بودم
زیباتری

بایگانی

خاورمیانه ای

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۳۱ ق.ظ

به عنوان کسی که در خاورمیانه متولد و بزرگ شده حالا واژه جنگ زده هم پشت بند اسممون هست 

حالا دیگه هر شب با صداهای بمب و موشک خوابمون نمیبره 

پنیک میکنیم 

با سردرد میایم سر کار 

و درست بین زمین و آسمون از لحظه بعدمون خبر نداریم 

گاهی خودمو سرزنش میکنم که تنبلی خودم بود که مهاجرتمون عقب افتاد 

بعد باز حالم بد میشه 

ولی نمیدونم شاید باید همه این اتفاقا میفتاد و بیفته و ازینجور چیزا 

هممون بی حالیم 

همه نمیخوابیم 

همه مضطربیم 

یه وضعیت کثافتیه 

  • ۰۴/۰۳/۲۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">