نقطه ویرگول
حالا که تو دوران مبهمی از تاریخ هستیم و ایرانی بودن ازینور مونده و ازونور روندمون کرده دلمو خوش میکنم به کمتر کردن درد چند تا ادم مریضی که دوروبرمون هستن
آدم هایی که بعضیاشون خوبن مهربونن اجتماعین گرمن
بعضیاشون طلبکارن عصبانین سردن
و همه این ادما تو یه چیزی مشترکن
و اون درده
حالا که همه جا ساکته ساکته و همه خوابنو هیچ صدایی از خونه های دوروبرو رفتوآمد ماشینا نمیاد بعد بیست ساعت بی وقفه کارکردنو
دیدن دو بار سیژر مریضو جمو جور کردن انواع و اقسام ادما به خودم نگاه میکنم و بیستو چند سالگیم
دقیق تر بگم بیستو هفت سالگیم
نمیدونم نه سال پیش که اینجا شروع به نوشتن کردمو ۱۷ ۱۸ سالم بیشتر نبود. ه سال بعدم خودمو کجا میدیدم
اما الان نصفه ی شبه و منمو یه ادمی که درد داره مریضه کویدش مثبته نمیتونه حرکت کنه و هزااار جور دردو بلا و رنجو سختی دیگه
شاید همین نرسینگ منو هر روز صبح میکشونه سر کار
بلکه یه ادمی یه جایی یه دردی ازش کم شه و یه اخی خدا برات بسازه بندازه پش قباله ما
بعد من به این فکر کنم که کاش ایرانی بودنمون مارو ازینور نمیروند ازونور مونده
یا لابد یه همچین چیزی
؛
- ۰۴/۰۳/۰۹