title
دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۳۹ ق.ظ
تایتل بالای وبلاگم را از دفترچه خاطرات نوجوانی مادرم پیدا کردم
احساس میکنم گم شدم
اما ازین گم شدن ناراحت نیستم
چیزی شبیه به این را دارم که آدمهارا دیگر نمیبینم
درست برعکس چند سال پیش
بچه تر که بودم همش احساس میکردم من نامرئی ام من دیده نمیشم
من به نظاره نشسته ام
حالا اما انگار هیچ آدمی اصلا وجود ندارد
جز عزیزی که پاره جانم است
گاهی هر چه فکر میکنم خاطره ای در من نیست
دلتنگ چیزی از گذشته نیستم
خانه خانواده اینده من حتی خود من تعریف جدید دیگری دارم ...
من شبیه به نجات یافته از غرق شده ای که از آفتاب روی پوست تنش در یاحل حالا لذت میبرد ام
- ۰۳/۰۴/۱۱