با تو من همیشه بهارم
دلم برای شب خواستگاریم تنگ شده
برای خطبه عقدم
برای جشن عقدم
دلم برای تک تک اتفاق های ماه گذشته
آن سادگی
شوق
واقعی بودن ها
برای شادی کردن هایمان تنگ شده
او برای من هنوز همان پسرک اواسط اردیبهشت است :)
هنوز هم وقتی دستش را میگیرم شوق همان بار اول دم صبح میدان ولیعصرو بلوار کشاورز را دارم
هنوز برایم همان کنجکاوی باغ نگارستان را زیر باران نسبت به او دارم
برای من همه حرف هایش شبیه ورد های ارامش بخش و شفادهنده کتاب های قدیمی گمشده سالها پیس است
برایم درست شبیه پیدا شدن کسیست که نمیدانم کجا اما یک جای تاریخ شاید در همین زندگی قبلی ام دیوانه وار عاشقش بودم است
او برایم شبیه شکوفه های بهاریست :)
شبیه شکوفه عای درخت گیلاس باغ های روستاهای اطراف شهر بچگی ام
بوی خنکی خاک باران خورده اوایل بهار را میدهد
حس خنکی پابرهنه روی چمن راه رفتن
شبیه ...
خودش
او شبیه ترین به خودش است
خود واقعی اش
معجزه
تنها واژه ای که کمی از قلب من را نشان میدهد :)
- ۰۲/۱۲/۲۱