ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

کموکاستی ها

دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۲۰ ق.ظ

داستم فکر میکردم ریشه اینکه من حس میکردم دوستداشتنی نیستم چیه 

ظاهرم ؟ 

قیافم ؟ 

اتفاقا و شرایط گذشته ؟ 

آدمها ؟ 

گمونم همش ...

گمون میکنم همه اینها روی این حس تاثیر داشته

من همش حس میکنم خوب نیستم 

به اندازه کافی اوکی نیستم 

و برای پذیرفتنش فقط فراموشش میکنم و به بعد موکولش میکنم 

راستش نمیدونم 

نمیدونم باید کدوم طرف این قصه بی سروته وایسم که قبول کنم کافی ام خوبم دویت داشتنی ام و زیبام با تمام ایراد ها و کمو کاستی هایی که دارم 

  • ۰۲/۰۳/۱۵

نظرات (۱)

شما یه آدم توی دنیا پیدا کن که بی نقص باشه مگه پیدا میکنی؟ هممون یه نقصهایی داریم که باید قبولش کنیم و اگه میتونیم برطرفش کنیم اگه نه بپذیریمش

پاسخ:
اوهوم 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">