ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

Game

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۱۸ ب.ظ

پسر من خودمم باورم نمیشع باز لاغر شدم 

باز هیکلم خ‌وب شده 

تازه هنوز ورزشو شروع نکردم درست درمون 

دلم تنگ شده 

بهارای تهران عشقه عشق من خیلی دوس دارم پیاده روی تو محله های قدیمیشو 

حالا درستع که قراره بهار امسال با اینور اونور رفتنو وزارت بهداشتو خارجه و دانشگاهو اینا دهنم آره ولی خب اشکال نداره 

این لابلاها خوبه که جاهای جدسدم میبینم 

خلاصه اینکه باید حسابی حواسمم جم کنم چیزی از دستم در نره 

بازی جدی جدی شورو شد :) 

 

  • ۰۲/۰۱/۱۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">