ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

ازش متنفرم

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۴۷ ب.ظ

این چند روز ؟ 

حجم زیادی از سختی 

همه جای این شهر لعنتی منو یاد اون میندازه 

یاد چشماش 

جاهایی که رفتیم 

خیابونا 

این حجم از هجوم خاطره رو چطور تاب آوردم نمیدونم 

دلم نمیخواد دیگه هیچوقت برگردم 

همه وسایلمو جمع میکنم که دیگه نیام 

ازش متنفرم ؟ 

گمونم 

چون باعث شد قضاوتم کنن 

محکومم کنن 

باهام بد رفتار کنن 

و همه حق رو :) 

همه همه حق رو به اون بدن 

من ؟ ساکت موندم 

من یه عالمه دلم گرفت 

من یه عالمه ناراحت شدم 

هر چقدر هم بگم مهم نیس اما من ازش متنفر شدم 

چون به تخمش نبودم 

چون حس کردم که مورد ظلم قرار گرفتم 

  • ۰۲/۰۱/۱۲

نظرات (۱)

چرا همه ی حق رو به اون دادن تارا :(

این بی انصافی نیست؟

پاسخ:
اوووو تاره ندیدی چطور طلبکار بهم میگفتن تو هم خرو میخوای هم خرما 
منی که حتی حوصله توضیح نداشتم 
به درک خب 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">