ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

نمیدانم که چرا انسان تا این حد باخوبی بیگانه است... وهمین درد مراسخت می آزارد

ابهام

آدما به اندازه حرف هایی که نمیزنن از هم دور میشن ...

بیا بریم همونجا که میترسیم .

هم آغوشی شان یک نبرد بود .

غریبانه زیست مان در پیله اندوه

من اگه خسته شبیه تن ایران بودم

ما روزهایی رو زندگی کردیم که قابل زیستن نبود

اما من در همان روز های سخت هم تو را دوست داشتم ...

آنچه ما زندگی می انگاشتیم ، اینجا مرگ بود .

دنیایی کوچک ، رویایی بزرگ

پس زخم هامان چه ؟

رها گشته در تنهایی خویش

و ما ، ساکنان گوشه غمگین عالم ..

سالها پیش جسمِ نیمه جونم میونِ دریا غرق شد،
دیگه هیچی یادم نیست.

بایگانی

قطع ارتباط

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۴۹ ب.ظ

اولین تصمیم نهایی شده سال ۱۴۰۲ : 

من ارتباطم را با آدمهای زیادی قطع خواهم کرد 

سال گذشته بارها از مرگ نجات پیدا کردم 

خاطرم نیست نوشتم یا نه 

اما بارها در تکرار این داستان هیچکدام از آدمها نبوده اند 

من دوستشان ندارم 

همانطور که آنها حسی به من به حالم و به مرگم نخواهند داشت 

همانطور که برایشان مهم نیست 

من فراموش نمیکنم 

نمیتوانم هرچقدر هم سعی کنم خودم را ذهنم را احساساتم را گول بزنم موفق نمیشوم 

اصلا هرچقدر جان بکنی نمیشود که نمیشود 

  • ۰۲/۰۱/۱۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">