کاش میشد مثلا برم به دهه سی چهل این حدودا
میتونم همزمان به هزااارتا چیز فکر کنم
چیزی که الان خیلی دلم میخواد سادگیه
خلوت بودن
هیچ پیچیدگی ای گوسه ذهنم ساخته نشه
دقیقا برای همینه که ساکت شدم
دوست دارم برم یه جای دور بکر آروم ساکت
بدون جمعیت
دوست دارم یه مدت از مدرنیته و همه وصله پینه هاش هیچی مطلقا هیچی نشنوم
دلم میخواد یه تایم طولانی به هیچی فکر نکنم
انگار که هیچ آینده ای وجود نداره
انگار که قرار نیست هیچ اتفاقی بیفته انگار که اصن هیچی نباید بشه
هیچی وجود نداره
هیچی بخاطرم نمیاد
اونقدر محبت قلمبه شد گوشه دلم که گذاشتمش کنار درخت توت تو حیاط که ریشه کنه و بالا بره و میوه بده
نمیدونم چرا
ولی دلم یه تایم طولانی چشم بسته راه رفتن میخواد که هیچی از مسیر نبینم
اصن ندونم کجا قراره برم
نمیدونمم چرا
این حجم از فشار و استرس و سگ دو زدنو بدو بدو واقعا برای چی
نمیدونم
مهم هم که هست حقیقتا اما خب گمونم از پسش بربیام
- ۰۱/۱۲/۲۶