Think
دوشنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۰۶ ب.ظ
من فکر میکردم این پاییز از آن پاییز هایی بشود که بافت آستین بلند بپوشم و روی برگ های انبوه درختان سر به فلک کشیده اش بی پروا لب هایت را بی وقفه بی ترس بی هراس ببوسم
فکر میکردم میشود
نشد
دریغ
حالا تنهای تنها در سکوت خانه درخت لخت توت دم پنجره را به نظاره نشسته ام
دلم نمیخواهدت
نه تو را
نه هیچکس دیگر را
من به دوست داشتن هم دیگر ایمان ندارم
من به بودن هم دیگر اعتقادی ندارم
من حتی دیگر برام مهم نیست این دم بازدمی در پس داشته باشد
من غمگینم ...
غمگین تر از آنکه بخاطر بیاورم شوق دلتنگی چه حسی داشت
حتی بخاطر نمی آورم ...
- ۰۱/۰۹/۲۱